چون آوازِ اسیرِ در سینه،
چون قلبی در انتظار تپیدن،
چون بغضِ گره خورده در گلو،
چون دلی سخت به تنگ آمده؛
بند بند وجودم را گرفتار کرده ای!
وقتی کنار باران، تلخی قهوه را مزمزه میکنم،
چشمانم را در تلخی غم ها، مهمان باران میکنم.
و نام تو را،
نام تو را زمزمه میکنم!
سرود میخوانم و نفَسِ حبس شده را با سرعت به رقابت روزگار میفرستم؛
به راستی کدام یک زود تر میگذرد؟
منِ غریق در گرداب چشمانت، بر طنابِ گیسوانت چنگ میزنم تا شاید، شاید اسیر تر شوم!
ای گل نباتِ زیبای من!
شیرین ترین لب ها از آن توست؛
پس چگونه در محراب چشمانت، مست نشده از لب هایت، به نماز بایستم؟
ای مظهر معبود
ای تمام وجود
ای حقیقی ترین مجازیِ من
الله آنگاه که تو را خلق میکرد، نگران من بود
که مبادا در تحدی قلب علیه عقل،
بی پناه باشم.
خود پناهگاهِ من شد و هنگامی که محو تو گشتم بر زبانم آورد؛ فتبارک الله احسن الخالقین!
آه سیرتت، آه سیرتت که هزاران بار بهتر از صورت توست ای رعنایی من!
تو قدِ والایی داری و والا تر از آن، روح عظیمیست که خدایت در تو نهاده.
و در عجبم که اگر تو قطره ای از بحر بیکرانی؛ پس سرچشمه ی تو چگونه است!؟
بانوی من؛ مهربانی ات کلاهکِ طفل درون من است و صداقتت امن ترین حس درون من؛
کاش با تو سر این طفل بر باد نرود!
چه زیباست که چون تویی در جهان میزیستد
و زیبا تر که فقط تک دانه ای از تو در جهان میزیستد!
اگر دل بر توی دردانه نبازم، دگر که لایق است؟
میدانی؛من، برنده ترین دلباخته ام!
دوستت دارم ای صاحب اعلاء ترین نمک ها و شیرین ترین عسل ها
خدا حافظت باشد
ناگفته های مجنون تو!
یا حق...
✍️افروز سادات افضلی
۲۸ بهمن