agraphia.psych
agraphia.psych
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

از مرگ تا قدرت


همه ما جمله «چیزی که تو را نکشد، قوی‌تر می‌کند» را بارها شنیده‌ایم و حتی بارها در سختی آن را به زبان آورده‌ایم تا شاید تلخی ایام را بکاهد.

ذره‌بینم را که به دست می‌گیرم گویی بین این کلمات چیزهای دیگری هم می‌بینم. گویی چیزی نامعلوم بناست ما را تا مقابل دهان بلعنده مرگ برده و لحظه آخر رهایمان کند. عبارت «آنچه» یا «آن چیزی» گویای ناشناخته‌بودن است. چیزی ناشناخته و بی‌اندازه خطرناک. چیزی که اسم ندارد اما وحشت زیادی را با خود حمل می‌کند. این چیز نامعلوم تا حد مرگ می‌تواند آسیب‌رسان و حتی کشنده باشد. اما در عین حال همین چیز نامعلوم لحظه آخر نجاتمان می‌دهد. نه‌تنها نجات بلکه بدل به بازوی قدرتی برای ایستادن می‌شود. آنچه که زمانی ترس مرگ به جانمان انداخت حالا قدرتی برای مبارزه می‌شود.

دفعات بیشماری که ما به راحتی رویمان را از دیدن اتفاقات برمی‌گردانیم، چون دوستشان نداریم یا اشتیاقی در ما ایجاد نمی‌کنند

تصویر کودکی در ذهنم نقش بست که مادری بی‌اعتنا دارد. مادر، او را نمی‌بیند. وقتی گریه می‌کند، بهانه می‌گیرد، بدخلقی می‌کند اهمیتی به او نمی‌دهد. وقتی دیده نمی‌شود یعنی وجود ندارد. یعنی تمام نیازها و احساسات او و دنیای واقعی وجود ندارند. مگر می‌شود چیزی باشد و دیده نشود. شاید هم وجود دارد اما ارزش دیده‌شدن ندارند. همانند دفعات بیشماری که ما به راحتی رویمان را از دیدن اتفاقات برمی‌گردانیم، چون دوستشان نداریم یا اشتیاقی در ما ایجاد نمی‌کنند. وقتی مادر، کودک و دنیای درونی او را نمی‌بیند، شاید یا ارزش دیده‌شدن ندارند یا اصلا وجود نداشته باشند. تلخ است باور کنیم مادری که بنا بود جور دیگری باشد کمر به خوراندن زهر کشنده واقعیت به ما بسته است. پس چرا باید به او وابسته بود. چرا باید کنار او بود. باید از او فاصله گرفت. فاصله گرفت و روی پاهای خود ایستاد. شاید آنقدرها هم بد نبود. کمک کرد استقلالی هم به ‌دست ‌آيد. نبودِ دیگریِ پذیرا شاید آنقدرها هم سخت نبود. او کمک کرد که قوی‌تر باشم. قدرتمند شوم.

قدرتمندانه با دردِ نداشتن آنچه که باید می‌بود بجنگم. با زور بیشتری تمام آنچه از او می‌خواستم را پس بزنم، به اعماق وجودم برانم و فریاد برآورم من قدرتمند شدم. دیگر چیزی نمی‌خواهم. من به تنهایی بر مزار تمام هراس‌ها و حسرت‌ها و سوگواری‌هایم ایستاده‌ام. قدرتمند.

نوشته شده توسط تحریریه آگرافیا



روان‌ کاویمادرادبیاتمرگقدرت
ما با نگاهی روان‌کاوانه به ادبیات، هنر و زندگی می‌پردازیم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید