چند روز پیش از یکی از دوستان یک ایمیل دریافت کردم که از من خواسته بود در مورد موضوع مهمی اظهار نظر کنم. اول از همه از این دوست عزیز و سایر عزیزانی که بنده را قابل دانسته و از من نظر میخواهند کمال تشکر را دارم. اما حقیقتا بنده خود را فرد صاحب نظری نمیدانم. به همین خاطر ترجیح دادم که متن و جواب رو اینجا منتشر کنم تا اگر علاوه بر نظر بنده خوانندگان مطلب هم نظری داشتند اضافه کنند.
متن ایمیل (پس از یک سری تمجیدات از بنده که اکثرا خود را واجد آنها نمیدانم) به طور خلاصه از این قرار است:
«[هنگامی که ما] دهان باز میکنیم میگویند میخواهید ما را مثل کره شمالی و کوبا بکنید که مردمش از گرسنگی علف میخورند البته من تا به حال نتوانستم به این دو کشور سفر کنم و از نزدیک شاهد وقایع باشم ولی با دوستان هم فکرم که صحبت میکنم عده ایی میگویند اولا که وضع کره شمالی خوب است و این شانتاژ رسانه های غرب است که میخواند سرمایه داری را به خورد مردم بدهند وگرنه در آمریکا هستند کسانی که اگر پلاسمای خونشان را نفروشند نمیتوانند زندگی بکنند ثانیا اگر هم مردم کره شمالی گرسنه باشند همه گرسنه اند یکسان و برابر و مثل اینجا نیت که عده ایی ندانند با پولشان چه بکنند و خرج های انچنانی برای فلان مارک لباس و غذای حیوانات خانگی میکنند ولی در کنارشان زنی از گرسنگی خود را میفروشد عده ایی دیگر نیز میگویند که اصلا کره شمالی و کوبا نماینده تفکر ما نیستند و این دو کشوری دیکتاتوری هستند که دیکتاتور های پست فطرتشان میل به قدرت خود را پشت ایدئولوزی ما پنهان کرده اند و هیچ میل علاقه ایی به برابری و برادری و توزیع ثروت در جامعه و رشد و تعالی جامعه ندارد و از اتفاق دوستان آمریکا هم هستند و مترسک ها و هیولاهایی هستند که آمریکا از ایده ما ساخته است تا جهانیان را از ایدوئولوزی ما بترساند و بگوید هر کس این را ه را پیش بگیرد به کره شمالی و کوبا میرسد و در کنارش بقا و دوام حکومت این فاسدان را تضمین کرده است این دسته از دوستان میگویند نماینده تفکر ما چین است که پنجه در پنجه امریکا انداخته و سرمایه داری را تهدید میکند و در همین اواخر هم مشت آمریکا را باز کرد و با اعمال تعرفه هایی که امریکا برای محصولات چینی وضع کرد به همه دنیا نشان داد که بازار آزاد و رقابی که آمریکا از آن تعریف میکند دروغی بیش نیست و دیدید که چگونه به راحتی با وضع تعرفه به آن پشت پا زد
همین دوستان میگویند نماینده تفکرات ما کشور های حوزه اسکاندیناوی هستند که بالاترین نرخ های رفاه اقتصادی و شادی و رشد و بهترین عملکرد های اجتماعی را دارند و کمترین آمار جرم و جنایت را دارند چون اختلاف طبقاتی در جوامعشان کم است و از قضا مردم قانع و خوشحالی دارند چون دائما برای تعالی نظام سرمایه داری تحریک نمیشوند»
بگذارید از کوبا شروع کنیم. عده بسیار زیادی کوبا را کشوری بسیار عقب مانده میدانند. اگرچه در این کشور اینترنت نفوذ زیادی ندارد اما هیچکس از این موضوع ناراضی نیست. (این را از یک دوست آمریکایی که دوستی کوبایی دارد شنیدهام) درواقع اطلاعات ما از کوبا بسیار کم و منحصر به شنیدههایی است که دیگران برای ما تعریف کردهاند اما اگر ملاک خود را کتاب جنگ شکر در کوبا بگذاریم باید بگویم که کوباییها حداقل در زمان سارتر به شدت از انقلاب خود راضی بودند.
اما در مورد کره شمالی باید گفت من ترکمنستان را مثال میزنم. این کشور در خفقانی به مراتب کشندهتر از کره شمالی دست و پا میزند. در زمان شیوع کرونا این کشور تا مدتها حتی یک مورد ابتلا نیز گزارش نکرد (شاید هنوز هم گزارش نکرده باشد) ترکمنستانی که در همسایگی ما است. اما ما هیچ از آن نمیدانیم. در تاجیکستان دولت مدارس را در چند ماه ابتدایی تعطیل میکند و بچهها را مجبور میکند تا بر سر زمینها کار کنند. شاید بگویید اینها نیز میراث کمونیسم است. اما در واقع این همان سرمایهداری افسار گسیخته است.
در واقع آنچه ما در شوروی و چین مائو و حتی چین امروز میبینیم نشانی از سوسیالیسم نیست. یک سوسیالیسم کامل، یک سوسیالیسم آزاد است. در واقع کشورهای کمونیستی نتوانستند ایده خود را در ذهنها جاری کنند بلکه تنها خواستند ایده خود را به ضرب و جرح در رفتار ادمیان منعکس کنند.
نتیجه چنین عملی کاملا واضح است. شکست نتیجه حتمی چیزی بود که ما در جریان انقلابهای کمونیستی بعد از انترناسیونال دوم دیدیم. یک انقلاب کامل ابتدا دلها و سپس ذهنها را به تسخیر خود در میآورد و هرکجا که در این مسیر ناتوان باشد قطعا شکست میخورد.
پس به عقیده من نه چین گذشته و نه حتی چین امروز مناسبتی با کمونیسم و سوسیالیسم ندارن. اگرچه شاید روزی برسد که تمام اموال کسانی مانند جک ما (موسس گروه علی بابا) یا ژانگ ژیدونگ (موسس تنسنت) به نفع عامه مردم مصادره شود اما تا آن زمان باید گفت که چین نیز یک کشور سرمایهداری است.
در مورد کشورهای حوزه اسکاندیناوی نیز اوضاع به همین منوال است. اگرچه این کشورها واقعا کشورهای ثروتمند با توزیع ثروت بسیار مطلوب هستند، اما باید توجه داشت که آنها نیز از مشکلاتی رنج میبرند.
اما آیا هرکس که از توزیع ثروت حرف زد لزوما طرفدار نابودی اقتصاد و تبدیل کردن کشور به کوبا است؟
بگذارید بگویم چه کسی به دنبال توزیع ثروت است. میلتون فریدمن.
میلتون فریدمن یک اقتصاددان نئولیبرال است اما از طرف دیگر به نوعی توزیع ثروفت اعتقاد دارد. اگرچه توزیع ثروت فریدمنی نوعی سیستم کوپنی است اما باز هم نشان میدهد که هرکس از توزیع ثروت صحبت کرد لزوما به دنبال نابود کردن اقتصاد و کوبایی کردن اقتصد نیست. یکی دیگر از لیبرالهایی که به دنبال توزیع ثروت هستند، جان رالز است. وی یکی از وظایف اصلی دولت را کمک به اقشار کم درآمد و کمتر برخوردار میداند.
متاسفانه کسانی که چنین ادعاهایی مطرح میکنند به دنبال دو چیز هستند. اول آنکه پروار کردن رانتخوارهای دولتی و شبه دولتی که با کمک رانتهای سیاسی ابتدا بر گلوگاههای اقتصادی مسلط شدند، و اکنون در حال فشار بر روی مردم هستند تا بتوانند راحتتر بهرهکشی کنند. دوم آنکه جای خود را در میان شبه روشنفکران طبقه متوسط باز کنند. در واقع اکثر مردم عادی که طوطیوار سخنان بعضی اقتصاددانها را تکرار میکنند هیچ منفعتی از این کار نمیبرند بلکه صرفا به دنبال آن هستند جایگاه خود را در میان طبقه متوسط باز کنند و در این جامعه پذیرفته شوند اما متاسفانه جاده صاف کن جماعت رانت خوار شدهاند.
نکته دیگری که عدهای میگویند این است که اقتصاد ایران اگر رانتخواری و فساد دارد به خاطر دولتی بودن آن است حال آنکه اقتصاد خصوصی هیچگونه فسادی در آن نیست. به این گروه افراد باید گفت که شما متاسفانه لیبرالیسم را به خوبی نشناختهاید. لیبرالیسم یک روند تاریخی دارد که بدون طی کردن این روند تاریخی هرگز به انتهای آن نمیرسید و یکی از این مراحل تاریخی، لزوما با فساد همراه است.
در فرآیند انباشت، لزوما باید شاهد فساد باشیم. اساسا انباشت بدون فساد صورت نخواهد پذیرفت. این امر در هیچ کشوری از انگلستان و فرانسه و آمریکا گرفته تا روسیه و چین و حتی نیوزلند و استرالیا و سوئد و نروژ ابدا استثنا ندارد.
پس جواب به این سوال که واقعا سوسیالیسم چیست آن است که دنیایی است توسعه یافته با انسانهایی که رقابت را بی معنا میدانند. سوسیالیسم قطعا یک نگرش واحد ندارد همانطور که شهید مطهری گفتند، ما اشکال گوناگونی از سوسیالیسم داریم. معنای سوسیالیسم بیش از آنکه ناظر بر سازوکارهای اجتماعی باشد، ناظر بر نتایج است این نتایج میتواند بر اساس آموزههای کنفسیوسی، اسلامی و یا حتی لیبرال ایجاد شود به شرط آنکه این نتایج برآمده از نهاد آدمی باشد نه برآمده از نوعی اجبار از بالا.
نوشتههای مرتبط