میگن تا کاری رو نکردی، الکی همهجا جار نزن ولی از اونجایی که من به این چیزها اعتقاد ندارم و از طرفی دلم هم نمیاد، عقاید کسی رو زیر سوال ببرم، میام دَرگوشی درموردش میگم: توی تلاشیم که با بچهها، دوباره یه حرکت جدید درمورد استارت انجمن داستان بزنیم. یه سری صحبتها شده؛ توی تلگرام یه گروه برای هماهنگی برای ساعتش و مکان برگزاری و... درست کردم و موقتی اسمش رو گذاشتم « دورهمی ادبی 🫡🖊️ » تا ببینیم چی میشه!
« بذار اول تکلیف کارم روشن بشه و... بذار ببینم که کیا هستن و کیا نمیان و... دلخوریها از جمع شدن انجمن قبلی و... » دیگه اون زورِ یه سال پیش رو نداشت. بله، به همین زودی یه سالِ بی « ایده » گذشت! اسم اینیکی چی میشه... کیا میان و کیا میرن... قراره کجا برگزار بشه... چه اتفاقهای خوبی قراره توش بیفته و.... هیچی مشخص نیست فقط دلم روشنه! همین باعث شد تا امروز مهدی و یاسین رو که دیدم، پِیِ قول و قرارهای سال پیش رو بگیرم و این رو هم مثل باقی کارهایی که چهارصد و دو از من شاهد بود؛ چهارصد و سه رو هم برای این اتاقهای زیبا، شاهد بگیرم. خوشحالم... برای این مسیر و هممسیرهاش♥️🌺🌳🍁⛄