یه روب، کمتر و بیشتر، پیش هم بودیم و عین این زمان، من رو امیر صدا میکرد. نمیدونم چه اصراری هم داشت که اول هر جملهای که به زبون میآورد، اسمِ من رو هم بیاره. جالب هم اینجا بود که عوضِ اینکه بهش گوشزد کنم آقا، اسم من علیِ، اتفاقا لذت هم میبردم! هربار که اسمم رو به زبون میآورد، یه لبخندِ ملیح بهش تحویل میدادم و انگاری که تاییدش کنم، تو دلم میخندیدم و براش سر تکون میدادم.
نمیدونم، شاید من توی اون لحظه، به امیر بیشتر شباهت داشتم تا اسم واقعیم؛ انگار امیرها مهربونتر باشند! اصلا چه اهمیتی داره اسمم چی باشه! مگه جز این که اسم، تنها یه ابزار برای شناختنِ من به عنوان یه آدم برروی زمینِ؟ اسمِ آدم که شخصیتش رو تغییر نمیده که با عوض شدنش، چیزی جابجا بشه. مهم دلِ که برای همه مشترکِ و هیچ عنوانی نداره؛ نیروی بیحد و مرزی که بیشماسنامهاس و قابل انتقال به غیر.
حالا با این تفاسیر، الان اسم تو چیه خوانندهی عزیز؟