ویرگول
ورودثبت نام
ali.heccam
ali.heccam
خواندن ۱ دقیقه·۱۱ روز پیش

جریان سیال ذهن، در حد دوتا قولوپ!

تمرین می‌کنم ادامه بدم. با بدخلقی، هرجور شده، یه گوش شنوا پیدا کنم و برای اون‌روز، همون لحظه، خودم رو خالی کنم و تا فرصت بعدی، دوام بیارم. خوشحال بودن، صرفا خندیدن نیست. هم قبولش کردم و هم به بقیه توضیح میدمش. خودم رو دستِ بالا نمی‌گیرم و حق اشتباه میدم به خودم و هرکی تعجب کرد، میگم: نکن؛ من همینم! همچنان به پیدا کردن و نگهداری از دوستای جدید، تا قدیمی شدن، ادامه میدم براشون رفاقت می‌کنم اما باز سعی می‌کنم فاصله‌ام رو باهاشون حفظ کنم.

با این کارها، شبم رو به روز و برعکس، می‌چسبونم و درحالی که می‌خندم، با خودم تکرار می‌کنم: « خره! تو مگه خودت خواستی پا توی این بازی بذاری که اینجوری برای چجوری رد شدنِ ازش، دست‌وپا می‌زنی؟ رد کن بره! » پس کتاب می‌خونم. می‌نویسم. موسیقی بی‌کلام گوش میدم و مو کوتاه می‌کنم و دست روی سرِ رفیقام ( گل‌ها ) می‌کشم و... نفسِ بعدی رو قورت میدم.

جریان سیال ذهننویسندگی خلاقداستاننویسندگیسید علی نصرآبادی
یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید