ali.heccam·۱۳ روز پیشحقیقت، از سرگرمی، لازمتر استبه چشمانم میآمد که به زورِ تهماندهی کافئینِ غروبی، باز مانده باشند. شانههایم که افتاده بودند؛ مانند شانهی اصلاح، که حسن کوتاهی موهای ب…
ali.heccam·۱۸ روز پیشبزمِ خوشمزهی امشبمپیازِ سفیدِ تند، قاچ شده در سینی استیل بزرگ ( مُجمَعه ) . در کنار آن، ماهیتابهی تفلون با قطر تقریبا یک بشقابِ پلوخوری یکنفره. پورهی سی…
ali.heccam·۲۱ روز پیششغالتنها چیزی که از دیدن شغال، در صفحهی تاریکِ پشتسرم، برداشت کردم، این بود که از دیدِ خالق، نا، هردو، به یک اندازه اهمیت داریم یا عکسِ آن: ب…
ali.heccam·۲۵ روز پیشدریافتهایی مربوط به اولین دقایق از بیست و ششم آبانیعنی تو میگویی سناریو، اینشکلیست؟یعنی بیایی و کاری را شروع کنی و به یک جایی برسانیاش و بعد بروی؟ « مثلا » ای در ذهنم کاشته نمیشود که ب…
ali.heccam·۲ ماه پیشامروز هم... گذشت.« امروز هم با همهی فراز و نشیبهای خودش، گذشت. » دقیقا عین همان جملهی کلیشهایِ معروف چون واقعا گذشت! صحبتِ الآنم، شاهد آن. لحظهای بود ک…
ali.heccam·۲ ماه پیشسهتا بستنی، پنجاه تومنبا پنجاه هزار تومن، سه نفر رو به یه خوشگذرونی، دعوت کردم: به سهتا بستنی: دوتا یخی، یکی کیمبستنی. یخیها: یکی پرتغالی، یکی تمشک و میوهها…
ali.heccam·۲ ماه پیشلباسِ رنگیِ مرگ« روزی لباسی خواهی خرید که مرگ در آن اتفاق میافتد؛ بیآنکه بدانی. » این، جملهای بود که در ورق زدن صفحههای اینستاگرام به چشمم خورد. « مو…
سارینا کاظمیان·۴ ماه پیشبخوانید از زنی که زیادیست و هم خیلی کم.شروع همیشهگی همهچیز از آن نگاههای لعنتی و بیرحم است. بعد از آن، هر ترکیب و عبارت و صوتی که بر مغزم کوفته میشود، یادآوری زشتیست از تما…