دلم میخواهد خودم را از تنم دربیاورم. بشورم، بِچِلانم و روی طناب حیاطمان پهن کنم. فردا بیایم و ببینم که مرا باد با خود برده است...
در ادامه...
من:
گمانم این مَنی که دارد برایت مینویسد، بادآوردهیِ بَختبرگشتهای دیگر است که اندازهام نمیشود و اینست که مدام اشکم، دَمِ مَشکم است...