ali.heccam
ali.heccam
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

عکس‌نوشت


نه صندلی چوبی‌ای. نه گیتار خسته‌ای. نه خمره‌ی شرابی. نه اطاق خاک خورده‌ای از جنس نگاه‌های خسته‌ی درختِ پیر. نه چراغِ سوسوزن دیواری قدیمی، با نور زرد رنگ یادگاری خورشیدمان. و نه قاب‌عکسی از جنس فونت‌های کلاسیکِ لاتین که مدتیست ژستِ دلبریش را در برگ‌های تقویم به امانت سپرده است. هیچکدام را ندارم! اما تصور می‌کنم در افکارم آن روزی را که در کلبه‌ی چوبیِ تنهایی‌ام، با پنجره‌ای رو به دریاچه‌ی یخ زده، و دودکشی خاموش، لم داده بر روی یک صندلی چوبی، پیمانه‌ام را پر میکنم از خمره‌ی شرابِ هفت‌ساله‌ی کنارم. آهسته خم می‌شوم و گیتارم را جدا می‌کنم از خط‌های موازی تخته فرش‌های کف اطاقم. پشتی صندلی‌ام را تکیه می‌دهم بر تارهای عنکبوت بافته شده در پشت سرم. زیر قاب‌عکسی که سطح آن را پر کرده‌ام از کلمات دلخواهم. کاغذ نُت‌هایم را بیرون آورم از جیبِ بغل کت پوستینم. و با چشمان عسلی کدرم، خیره می شوم به تصویر خودم درون جنگل. که بارها دیده‌امش! پیمانه‌ی چوبی‌ام خالیست. کاغذ نت‌هایم را تا کرده درون انگشتانم نگاه داشته ام. گیتارم را به دیوار تکیه داده‌ام. آرام از بسترم برمی‌خیزم و .. خرامان گام برمی‌دارم به سمت تاقچه‌ی خالی از قاب‌های دو نفره‌یمان. دولولم را برمی‌دارم. بندش را اندازه میکنم. با کتفم آشنایش می کنم. و می‌روم تا خودم را برای بازی با طبیعت آماده کنم.

عکس نوشتادبیاتمتن ادبیشعر
یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید