برای امروز،
درباره “خستگی” بنویسید.
حالا این که بخوام توی یه روز بعد از تولدم دربارهی خستگی بنویسم، ظاهراً شگون نداره ولی همهمون میدونیم که اینا همش حرفِ؛ خستگی هم یه کلمهاس مثل باقی کلمهها. احساس میکنم میشه زیاد راجبش حرف زد ولی اینجا که مطب روانپزشک نیست ها!
اینروزا دارم کم کم به این نتیجه میرسم که بعضی کارها وظیفهاند: مهربونی، گذشت، حوصله گذاشتن برای آدما، خنده، احترام به روش شخصی زندگی آدمها و... اینها ربطی به خستگیِ جسمی و ذهنی نداره، جز شرایط یه زندگیِ درست درمونِ. اینکه شاید موقتا یه جای خاصی از زندگی گیر باشی اما این فقط مربوط به همون قسمته؛ یعنی میتونی اونجا خسته باشی، دلخور باشی، ساکت باشی اما زندگی قسمتهای دیگری هم داره! تجربم نشون داده، اتفاقا همین انجام وظیفهها توی قسمتهای دیگهی زندگی، بهم زور برای ادامه دادن و دنبال راهحل گشتن توی اونیکی جا رو میده.