نوشتنم نمیآید. تنها آمدم همین را بگویم. شاید کسی از آن تَه، دست بلند کند و بگوید: « خب هر شب نَنویس! » شاید حق با اوست ولی نمیتوانم. این یک اقرار است بین من و کلمات که با نوشتن، آشوبِ درونم را ماله میکشد. « ابله » را پیچاندم؛ بهانهاش خواب. تمیزکاری و مسواک هم همینطور؛ حتی فیلم را اما نوشتن، قضیهاش سَواست.
بیشتر از این، گمانم توهم، قاطی حرفهایم میشود پس عجالتا شبخیر.