علی شفیعی
علی شفیعی
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

تنها راه رهایی؛ روبه‌رو شدن با فکرها و احساسات دردناکمان!

در زندگی همه‌ی ما فکرها و احساساتی وجود دارد که روبه‌رو شدن با آن‌ها برایمان خیلی سخت است؛ حتی فکر روبه‌رو شدن با این احساسات هم ما را می‌ترساند، چه برسد به نزدیک شدن و روبه‌رو شدن با آن‌ها!

تنها کاری که باید بکنیم، روبه‌رو شدن با احساساتی‌ست که تمام مدت از آن‌ها فرار می‌کنیم!
تنها کاری که باید بکنیم، روبه‌رو شدن با احساساتی‌ست که تمام مدت از آن‌ها فرار می‌کنیم!


مثلا فرض کنید بعد از دو سال تلاش مستمر برای نوشتن یک کتاب، شکست بخورید و هیچ ناشری کتابتان را برای چاپ قبول نکند. در چنین شرایطی ممکن است این فکرها از ذهن عبور کند و ما را درگیر خود کند:

«من نمی‌تونم نویسنده خوبی باشم»
«دو سال از عمرم برای هیچ به هدر رفت...»
«من همیشه محکوم به شکستم...»
«کاش در این مدت یه کار مفیدتر می‌کردم»
«بقیه آدمای دور و برم در این مدت کلی کارای خوب کردن، ولی من چی؟»

در تمام این فکرها خودمان را برای کاری که با شور و علاقه فراوان به مدت دو سال انجام دادیم محکوم می‌کنیم! اگر واقع‌بین‌تر باشیم، می‌بینیم زیر این فکرها احساس خشم نسبت به افرادی که برای کتاب ما ارزشی قائل نشدند، نهفته است؛ ولی آن خشم را به خودمان برمی‌گردانیم و به جای دیگران، به خودمان حمله می‌کنیم.

اگر واقع بینانه به قضیه نگاه کنیم ناشران هم دلایل خاص خودشان را برای عدم پذیرش کتاب ما داشته‌اند و خصومت شخصی با ما ندارند. البته احساسات ما هم منطق خاصی ندارند و مانند یک کودک رفتار می‌کنند. بنابراین نمی‌توانیم با این نوع استدلال‌ها احساسات خود را به طور واقعی از بین ببریم و این دلیل آوردن‌ها صرفا مانند یک مسکن عمل می‌کنند و احساسات را به طور موقت از ما دور می‌کند.

حالا که احساسات را به طور موقت از خود دور کردیم چه می‌شود؟

در این زمان پیش خودمان به یک آرامش موقت می‌رسیم و فکر می‌کنیم مشکلمان به طور ریشه‌ای حل شده؛ در صورتی که این طور نیست و مشکلات زیر ممکن است برایمان رخ دهد:

۱. در روابطمان دچار اختلال می‌شویم

ممکن است بتوانیم احساساتمان را مخفی کنیم؛ ولی تا زمانی که کاری نکنیم نمی‌توانیم از بروز مشکلاتی که باعث به وجود آمدن احساسات می‌شوند، جلوگیری کنیم و آن‌ها همچنان اتفاق می‌افتند! در چنین شرایطی ممکن است با برای به وجود نیامدن مشکلات ارتباطمان را با اطرافیانمان کم کنیم و صورت مساله را پاک کنیم.

برای مثال فرض کنید با افرادی که مسواک نمی‌زنند مشکل دارید و ملاقات با این افراد حال شما را بد می‌کند؛ حالا اگر یکی از دوستانتان به هر دلیلی دیگر مسواک نزند، شما دو راه‌حل دارید؛ یکی این که حس بدی که به او پیدا می‌کنید را مخفی کنید و بعدا خیلی بیشتر آن حس بد را روی او خالی کنید یا این که حستان را ببینید و با او درباره این موضوع صحبت کنید و راه‌حلی پیدا کنید. به نظرتان کدام کار بهتر است؟

۲. احساساتمان ناگهان فوران می‌کند

وقتی احساساتمان را نمی‌بینیم، آن‌ها در واقع از بین نمی‌روند و هنوز درونمان هستند. مثلا فرض کنید هر روز صبح که از خانه خارج می‌شوید، یک نفر به شما توهین می‌کند؛ احتمالا شما صبر می‌کنید و چیزی نمی‌گویید ولی اگر این اتفاق چندین هفته تکرار شود، احساسات ناخوشایند زیادی درونتان جمع می‌شود. حال اگر روزی که خشم شما زیاد شده همکارتان در جلسه کاری با شما مخالفت کند، همه خشمتان را روی آن فرد بیگناه خالی می‌کنید و همه چیز به هم می‌ریزد.

بنابراین ممکن است احساسات را جای غلطی بروز دهیم و باعث بروز مشکلات بیشتر شویم.

۳. فشار روابطمان زیاد می‌شود و حالمان بدتر می‌شود

ممکن است پیش خودمان فکر کنیم می‌توانیم احساساتمان را مخفی کنیم ولی نکته اینجاست که بدنمان احساسات را با کمک زبان بدن منتقل می‌کند و کسانی که ما را خوب می‌شناسند متوجه حال ما می‌شوند.

مثلا فرض کنید هر بار دوستمان حالمان را بپرسد در جواب بگوییم «من حالم خوبه» یا «من به کمک کسی نیاز ندارم» در حالی که دوستمان می‌داند ما در واقع حالمان خوب نیست و به کمک نیاز داریم. در این شرایط دوستمان ممکن است فکر کند ما به او اعتماد نداریم و کم‌کم اعتمادشان را به ما از دست می‌دهند.

در صورتی هم که به ما اعتماد داشته باشند، اعتماد به نفسشان را از دست می‌دهند و فکر می‌کنند نمی‌توانند به ما نزدیک شوند و حالمان را بهتر کنند و همین باعث می‌شود کم‌کم از ما دور شوند. بنابراین علاوه بر این که حالمان بد است تنها هم می‌شویم و شرایطمان بدتر می‌شود.

۴. احتمال مشکلات جسمانی و حتی مرگ زودهنگام افزایش می یابد.

شاید دلایل بالا، برای این که قانع شویم احساساتمان را بپذیریم کافی نباشد؛ ولی تحقیقاتی در سال ۲۰۱۳ در دانشگاه شیکاگو نشان داده داشتن اضطراب‌هایی در بدن که نمی‌دانیم به کجا اشاره دارد باعث افزایش احتمال ابتلا به دیابت، مشکلات خواب، فشار خون بالا و سرطان می‌شود و احتمال مرگ در سنین پایین را افزایش می‌دهد.


بنابراین می‌بینیم که این دور کردن احساسات صرفا در کوتاه مدت خوب است و در بلندمدت باعث بدتر شدن اوضاع می‌شود.

چگونه می‌توانیم با احساساتمان روبه‌رو شویم؟

برای این کار صرفا یک روش خاص وجود ندارد و هر کسی به شیوه خودش می‌تواند به احساسات خود نزدیک شود؛ البته برای این که بهتر بتوانیم این کار را انجام دهیم بهتر است سه مرحله زیر را در مدنظر داشته باشیم:

۱. بدون داوری کردن خود، به احساسات نزدیک شویم

برای این کار می‌توانیم بدون قضاوت کردن، هر چیزی که در حال حاضر آن را تجربه می‌کنیم روی کاغذ بنویسیم. اینگونه می‌توانیم احساسات خود را بیشتر بفهمیم و بخش‌های دردناک‌تر آن را به کاغذ منتقل کنیم. در این مرحله قضاوت نکردن احساسات، مهم‌ترین بخش است؛ چون همیشه در تعامل با دیگران از مورد قضاوت واقع‌شدن می‌ترسیم حال اگر بخواهیم خودمان هم خودمان را قضاوت کنیم دیگر چگونه می‌خواهیم به احساساتمان نزدیک شویم؟

برای درک بهتر قضاوت کردن احساسات، فرض کنید از محل کارتان اخراج شده‌اید. در این شرایط ممکن است برای خودتان بنویسید: «من خیلی بد بودم که اخراج شدم، من نباید فلان کار رو انجام می‌دادم، کاش می‌تونستم به عقب برگردم.» یا این که اینطور بنویسید: «من الان بابت این که اخراج شدم خیلی ناراحتم و برای همین دارم اشک می‌ریزم و بدنم خیلی ضعیف شده. به کمی استراحت نیاز دارم.»

همانطور که می‌بینید در نوشته اول ما خودمان را سرزنش می‌کنیم و خودمان را داوری می‌کنیم؛ ولی در نوشته دوم اینطور نیست و سعی می‌کنیم به احساساتمان هر چقدر هم تلخ هستند نزدیک شویم.

در این مرحله به دنبال نوشته دوم هستیم!

زندگی فرآیند تمام نشدنی کشف کردن خود است!
زندگی فرآیند تمام نشدنی کشف کردن خود است!

۲. احساساتمان را بپذیریم

بعد از این که بدون داوری کردن به احساسات خود نزدیک شدیم وقت آن است که با تمام احترام آن را بپذیریم و در نظر داشته باشیم که تنها خودمان هستیم که می‌توانیم این احساسات را به طور کامل درک کنیم.

ممکن است بعد از دعوا با دوست صمیمی‌مان پیش خودمان بگوییم «من الان از دست او عصبانی هستم و می‌خواهم کمی استراحت کنم و به نقاشی کشیدن بپردازم تا آرام شوم.» در این حالت که خودمان را قضاوت نکرده‌ایم بهترین کار برای بدنمان این است که کاری که می‌خواهیم را انجام دهیم تا احساس بهتری داشته باشیم.

در صورتی که این پذیرش به درستی صورت نگیرد و برای مثال نقاشی کردن را انجام ندهیم، احساساتمان سرکوب می‌شود و شروع به سرزنش کردن خود می‌کنیم و در این حالت رنج بیشتری را تحمل می‌کنیم.

به طور خلاصه در این مرحله به دنبال آشتی کردن با خود واقعی‌مان (با وجود همه ویژگی‌های مثبت و منفی‌ش) هستیم.

سعی کنیم در هر شرایطی خودپذیرا باشیم :)
سعی کنیم در هر شرایطی خودپذیرا باشیم :)

۳. روی لحظه کنونی تمرکز کنیم

در صورتی که اتفاق خیلی بدی برایمان بیفتد، معمولا تا مدت‌ها درباره آن فکر و خیال می‌کنیم و چیزهای غیرواقعی در ذهنمان ایجاد می‌کنیم. مثلا اگر یک شکست عاطفی داشته باشیم ممکن است تا سال‌ها به آن فکر کنیم و دیگر متوجه دیگر اتفاقاتی که در زندگیمان رخ می‌دهد نباشیم.

این حرف شاید کلیشه‌ای باشد ولی بهتر است به جای غرق شدن در اتفاقات رخ داده در گذشته، زمان حال را ببینیم و احساساتمان را به همین الان معطوف کنیم.

برای این کار مراقبه به هر شکلی (مدیتیشن، یوگا و ...) تاثیر خیلی خوبی دارد. اگر این کارها هم زمان زیادی از ما می‌گیرد و وقتی برای انجام دادنشان نداریم،‌ می‌توانیم ۲۱ بار نفس عمیق بکشیم و هر کدام از نفس‌ها را بشماریم؛ اگر هم در طول این فرآیند ذهنمان به سمت چیزی دیگری رفت می‌توانیم بدون سرزنش کردن خود، دوباره روی نفس کشیدن تمرکز کنیم. تکرار این کار در طول روز برای تمرکز روی لحظه و جلوگیری از غرق شدن در افکار، بسیار مفید است.

به طور خلاصه در این مرحله به دنبال رها کردن خاطرات گذشته و آرزوهای آینده و پذیرفتن زمان حال با وجود تمام ویژگی‌های خوب و بدش هستیم.


حرف پایانی

در مجموع خوبه توجه داشته باشیم که نمی‌تونیم یه روزه تمام احساساتمون رو درک کنیم و در طول زندگی همیشه احساسات ناشناخته‌ای داریم که می‌تونیم اونا رو بهتر بشناسیم. در هر صورت یک قدم روبه‌جلو برای روبه‌رو شدن با احساساتمون می‌تونه تاثیر زیادی در خوب شدن حالمون داشته باشه!

اگه مثال بهتری هم درباره موارد بالا داشتید یا خودتون راه‌های خوبی برای روبه‌رو شدن با احساسات دارید خوشحال می‌شم در میون بذارید!

با تشکر از وقتی که برای خوندن می‌ذارید :)

منابع

  1. The lies that we tell ourselves, Jon Frederickson
  2. Psychcentral.com/blog/how-to-sit-with-painful-emotions
  3. Healthline.com/health/mental-health/hiding-feelings
  4. Tinybuddha.com/blog/the-path-to-freedom-facing-painful-thoughts-and-feelings


روانشناسیمدیتیشنرهایی
یه آدم ساده :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید