علی شفیعی
علی شفیعی
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

میانبر معنوی چیست و چرا به مقصد نمی‌رسد؟

فردی را در نظر بگیرید که ده سال به طور مداوم مدیتیشن کرده تا بتواند احساس خشم را در خودش از بین ببرد. این فرد علیرغم میل باطنی، با درخواست‌های زیاد و غیرمنطقی نزدیکانش موافقت می‌کند و بخش زیادی از روزش را به میل آن‌ها می‌گذراند. وقتی هم درباره دلیل کارش از او پرسیده می‌شود، می‌گوید: «خشم یه چیز غیر معنویه و نباید بهش نزدیک شد. آدم برای رشد معنوی باید همیشه به همنوعانش کمک کنه! اگه من بخوام روی حس بدم به آدمایی که از من انتظار دارن تمرکز کنم، اون موقع احساسات بد من رو فرا می‌گیرن و درونشون غرق می‌شم...» این فرد هر وقت فشار کارهای اطرافیانش زیاد شود سعی می‌کند با روش‌های مختلف مانند دعا کردن، مدیتیشن و ... خود را به طور موقت آرام کند.

به نظر شما بعد از ده سال تکرار این ماجرا چه اتفاقی می‌افتد؟ رشد معنوی رخ می‌دهد و دیگر هیچ خواسته غیرمنطقی‌ای از او نمی‌شود یا به یک آدم توسری‌خور تبدیل می‌شود و همه از او انتظارات نابه‌جا پیدا می‌کنند؟

احتمالا درست حدس زدید! اگر در نزدیکی ما هم فردی باشد که کوچک‌ترین خواسته‌های ما را با کمال میل انجام دهد، به تدریج حتی اگر خودمان هم نخواهیم، حجم خواسته‌هایمان از او بیشتر می‌شود. بنابراین اگر یک بار خواسته ما را قبول نکند احساس می‌کنیم در وظیفه‌اش کوتاهی کرده و به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه به او فشار وارد می‌کنیم.

برای همین اگر در نحوه نگرشش تغییری ایجاد نکند، همیشه این حس که نکند وظیفه‌اش را به درستی انجام ندهد، را همراه خود دارد و هیچگاه آسوده نخواهد بود.

چرا این اتفاق رخ می‌دهد؟

در روانشناسی مفهمومی به نام «میانبر معنوی» یا Spiritual bypass وجود دارد که به معنای تمایل استفاده از افکار و اعمال معنوی برای جلوگیری از رویارویی با مشکلات عاطفی حل نشده، زخم‌های روانی و کارهای نیمه‌تمام در مسیر رشدمان است.

با اینگونه میانبر زدن تلاش می‌کنیم برای رسیدن به احساسات خوب، از روی احساسات منفی میانبر بزنیم و اصلا آن‌ها را نبینیم؛ غافل از این که این احساسات قابل تفکیک از هم نیستند و همه‌ آن‌ها به طور همزمان در ما وجود دارند و در صورتی که به یکی از آن‌ها توجه نکنیم، بقیه‌شان را هم به درستی درک نمی‌کنیم.

در مثال بالا، آن فرد تلاش می‌کرد دنیای خودش را به دو نیمه مثبت و منفی تقسیم کند و هر چیزی که مربوط به دنیای منفی می‌شد را با استدلال این که «غیر معنوی‌ست» از خودش دور کند و همین می‌شود که در یک دنیای خیالی غرق می‌شود که شباهتی با دنیای واقعی ندارد.

مدیتیشن فرار کردن نیست؛‌ بلکه برخورد آرام با واقعیت است.
مدیتیشن فرار کردن نیست؛‌ بلکه برخورد آرام با واقعیت است.

نشانه‌های میانبر معنوی چیست؟

مثال گفته شده بسیار افراطی‌ست و شاید در زندگی واقعی اینگونه نباشیم؛ ولی ردپاهایی از اینگونه رفتارها ممکن است در ارتباطمان با دیگر افراد وجود داشته باشد و زمانی این موضوع چالش‌برانگیز می‌شود که به جای دیدن مشکلات واقعی به سمت دنیای خیالی و معنوی خود فرار کنیم. اگر این الگوها در زندگی‌تان زیاد تکرار می‌شود، خوب است کمی بیشتر درباره اینگونه میانبر زدن فکر کنید:

  1. پرهیز از رویارویی با خشم
  2. تاکید بیش از حد روی موارد مثبت و ندیدن موارد منفی
  3. کمالگرایی بیش از حد
  4. دلسوزی بیش از حد
  5. تمرکز نداشتن روی لحظه کنونی و غرق شدن در یک دنیای معنوی
  6. داشتن احساس برتری درونی نسبت به دیگران
  7. نسبت دادن احساسات منفی خود به دیگران
  8. تظاهر به خوب بودن همه چیز وقتی واقعا چیزی خوب نیست!

چه می‌شود که بیش از حد میانبر می‌زنیم؟

به طور کلی این رفتار یک مکانیسم دفاعی برای روبه‌رو نشدن با اضطراب‌هایمان است تا از رویارویی با احساسات واقعی‌مان جلوگیری کنیم؛ البته به نسبت بقیه مکانیسم‌های دفاعی مانند انکار و یا تحریف واقعیت، این مکانیسم پیشرفته‌تر است و کم‌تر به ما آسیب می‌زند؛ ولی به دلیل ندیدن واقعیت، باز هم در بلندمدت تاثیر بدش را مانند مثال گفته شده می‌گذارد.

تفکرات مثبت‌گرا و دور دیدن افکار منفی از خودمان که از کودکی به ما منتقل شده، می‌تواند تاثیر بسیار مهمی در اینگونه رفتار در ما داشته باشد. برای مثال کودکی را در نظر بگیرید که هر بار گریه می‌کند و یا جیغ می‌زند، به او گفته می‌شود این رفتارها متعلق به شیطان است و تو همان کودک خوشحالی هستی که فقط بازی می‌کند. این کودک احتمالا با نسبت ندادن احساسات منفی به خودش، می‌تواند کودکی‌اش را بگذراند ولی وقتی بزرگ‌تر می‌شود و می‌بیند احساسات منفی هنوز همراه او هستند، مجبور به میانبر زدن از روی آن‌ها می‌شود، چون از کودکی تعریف وجودش جدا از این احساسات منفی بوده است.

اهمیت این نکته در فرهنگ کشور ما هم بسیار مهم است و ما هم از کودکی با چنین تفکراتی بزرگ می‌شویم و از این مکانیسم دفاعی بسیار تاثیر می‌گیریم. دلیل اصلی من هم برای ترجمه و جمع‌آوری این موضوعات همین است که کمی درباره این موضوع در تنهایی خودمان بیشتر فکر کنیم و بهتر به احساساتمان (هر چیزی که هستند!) نزدیک شویم و آن‌ها را از خودمان بدانیم.

جان فردریکسون در کتاب «دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم» می‌گوید:

زندگی سوپرمارکت نیست که در آن احساساتی را که دوست داریم انتخاب کنیم و بقیه را در قفسه‌ها رها کنیم. چرا باید زندگی را دو نیمه کنیم و یک نیمه‌ی آن را دور بیندازیم؟ ما در روان درمانی همه چیز را می‌پذیریم و در پایان حتی لازم نیست وجود خود را بپذیریم، زیرا همواره آنکه هستیم بوده‌ایم.

جمله‌ آخر وقعا زیباست!

آیا برای همیشه می‌توانیم زندگی خود را به این دو دسته تقسیم کنیم؟
آیا برای همیشه می‌توانیم زندگی خود را به این دو دسته تقسیم کنیم؟

چهار روشی که معمولا از طریق آن‌ها میانبر معنوی می‌زنیم

۱. من به چیزی وابستگی ندارم!

ممکن است مواقعی به خودمان بگوییم من هیچ نیازی به مسایل مادی، روابط اجتماعی یا عاطفی یا دیگر چیزها ندارم. در این شرایط خوب است از خودمان بپرسیم دلیلمان برای این دوری کردن چیست. در خیلی از موارد افراد از ترس شکست در روابط عاطفی و یا سختی رسیدن به موفقیت، به طور ناخودآگاه این افکار را در ذهنشان می‌آورند تا در دنیای معنوی‌شان غرق شوند و به حقیقت فکر نکنند.

۲. فقط حس و حال‌های خوب! (جمله معروف Good vibes only)

همانطور که در مثال بالا دیدیم آن فرد تلاش می‌کرد فقط حس‌های خوب خودش را ببینید و دیگر حس‌ها را با انواع روش‌های مختلف از بین ببرد. دیدیم که این تلاش ممکن است در کوتاه مدت کمکمان کند ولی در بلندمدت باعث می‌شود دیگر متوجه حس‌های خوبمان هم نشویم و از زندگی واقعی دور شویم.

۳. خشم یک احساس ویرانگر است و حتی یک قدم هم نباید به آن نزدیک شد!

خشم یک احساس طبیعی در بدن ماست و در طول زندگی بشر، باعث به وجود آمدن حکومت‌های قوی‌تر و پیشرفت جامعه شده؛ در واقع خشم وسیله‌ای است که با آن از دیگر احساساتمان دفاع می‌کنیم تا از بین نروند. اگر احساسات را به عنوان خانواده‌ای در نظر بگیریم، خشم مانند پدر می‌ماند که وظیفه حمایت از خانواده را دارد. حال اگر ما پدر این خانواده را از آن‌ها دور کنیم به نظرتان آینده خوبی در انتظارشان است؟

۴. همه واقعیت زندگیم را خودم می‌سازم!

با این طرز دید ما تلاش می‌کنیم تمام تاثیر اطرافیان را فراموش کنیم؛ برای مثال آن فرد، تاثیر منفی اطرافیانش که از او خواسته‌های نامتعارف داشتند، را فراموش می‌کرد و آن را وسیله‌ای معنوی برای رشد خودش می‌دانست. به این ترتیب می‌توانیم فشار مستقیم دیگران را به طور موقت از خود دور کنیم؛ ولی به نظرتان می‌توانیم به طور کامل از تاثیر اطرافیانمان خلاص شویم؟ اگر یکی از همان اطرافیان با استدلال‌های معنوی ما را قانع کند که باید عملیات انتحاری انجام دهیم می‌توانیم مخالفت کنیم؟ یا مجبور به مردن هستیم؟

سه راه برای کنترل میانبر زدن

۱. از برچسب‌گذاری احساساتمان جلوگیری کنیم

بهتر است درک کنیم که ما عنوان انسان حق داریم هرگونه احساسی داشته باشیم و آن‌ها را از همدیگر جدا نکنیم. به این ترتیب می‌توانیم خود را بیشتر درک کنیم و بفهمیم که احساساتی مانند خشم و ترس هم احساساتی عادی هستند که برای رشد هر انسانی لازمند و نباید به خاطر داشتن آن‌ها احساس گناه داشته باشیم.

۲. به یاد داشته باشیم که فکرها و احساسات منفی حتما هدفی دارند

به نظرتان آیا ممکن است بدون رخ دادن هیچ اتفاقی عصبانی شویم؟ یا این که همینطوری از چیزی بترسیم؟ این احساسات به دلیل اتفاقاتی که از بدو تولد تا کنون برایمان رخ داده ایجاد می‌شوند و هدفشان بهتر کردن مسیر زندگی است. ما می‌توانیم آن‌ها را بپذیریم و با پذیرش آن‌ها، در واقع خود واقعی‌مان را در آغوش گرفته‌ایم!

اشکالی ندارد که بترسیم؛ چون بدون ترس نمی‌توانیم شجاع باشیم!
اشکالی ندارد که بترسیم؛ چون بدون ترس نمی‌توانیم شجاع باشیم!

۳. به یاد داشته باشیم در اکثر مواقع وقتی احساس ناراحتی می‌کنیم، نشانه این است چیزی مشکل دارد و نیاز به تغییر دادن آن داریم

اگر همیشه تلاش کنیم اضطرابی که از ما می‌خواهد شرایطمان را تغییر دهیم، از بین ببریم؛ هیچگاه شرایط عوض نمی‌شود و ما این احساس ناراحتی را تا ابد همراه خود خواهیم داشت. توجه به این احساسات می‌تواند کمک زیادی به ما برای خارج شدن از منطقه امن کند.

حرف پایانی

نوشتن این مطلب کمک خیلی زیادی به افزایش خودآگاهیم نسبت به این مکانیسم دفاعی داشت و در درجه اول مخاطب این نوشته رو خودم می‌دونم! چون در مقاطع مختلف زندگیم خیلی به سمتش پناه بردم و باعث شده واقعیتی که خیلی الکی ازش دوری می‌کردم رو نبینم. در ادامه این مطلب، خوندن این بلاگ برای پذیرش احساساتمون هم می‌تونه خیلی مفید باشه.

در مجموع من هم برای اینگونه افکار معنوی ارزش قائلم ولی به نظرم توی هیچ چیزی نباید افراط داشت. امیدوارم این مطلب برای شما هم که با اینگونه افکار بزرگ شدید مفید بوده باشه و اگه مثال بیشتری درباره این موارد به ذهنتون می‌رسه که کمک به کامل‌تر شدن این نوشته می‌کنه خیلی خوشحال می‌شم در میون بذارید :)

و ممنون بابت وقتی که گذاشتید!

منابع

  1. The lies that we tell ourselves, Jon Frederickson
  2. ٰVerywellmind.com/what-is-spiritual-bypassing-5081640
  3. Melissanoelrenzi.com/spiritual-bypass/
  4. Psychologytoday.com/us/blog/the-empowerment-diary/201901/what-is-spiritual-bypassing
  5. Theguardian.com/lifeandstyle/2016/jan/23/is-mindfulness-making-us-ill
روانشناسیمعنویتخودشناسی
یه آدم ساده :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید