در این باره که همه ما انسان ها بحث هایی درون خود داریم باعث شد یک موضوع در این حوز که ما در خودمون چند وجه داریم بنویسم و در نهایت شد متن زیر که امیدوارم لذت ببرید
در ویران کنده میکنم بر خود قیام،از خود ندارم کوچک ترین شناخت؛
این کیست در منی،کیست میکند زندگی،کیست که سواستفاده گر شده از جاهلی،مرا به خود شورش کردم،بر علیه خود قیام آخر زمان کردم،نه دارم ایده ای،نه دارم فکری پای دردی،حس نا فهمیدنی،وجودم پر کرده بود از ناخوشی،حال که لبخند دیگری می امد،زندگی جاری از حس وضاعت،عجیب بود نبود حس تراوت،مرا به دنبال دوری از شادی ظاهری،سوزش داشتم پشت لبخند نمادین،میسوزاند درد های درونی،آتشی ذوب کنان درگیر کرد جانان، لبخند معنا نداشت،فردی دیگر هم اضافه شده بود،همانی که شناختش نداشتم،چهره تازه ای بود،درکی از آزادی نبرده بود،کارش اذیت و زجر بود،نمیدانم کیست،ولی شباهتش با منی کمی نیست،ولی چو ظاهری بر اوست،دلیل منی بودن با او نیست،حالا گریان از شخص ناشناخته میروم سمتش،شناخت دنیای سیاه کرده،درد فریاد زنان،وحشت همه جانبه،این کیست کرده بر ملا، سیاهی درد همه بلا،ظاهری را خود باشم،ترسی وجودم گرفت،که واقعا چنینم،ترسناک؟
سعی بود بر منی کنم قبول،قبول خود،بعد از چنین دیدن،از خود شدم دور.