علی‌اکبر قزوینی
علی‌اکبر قزوینی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

که عشق از پردهٔ عصمت… (روایتِ دوم)

که عشق
از پردهٔ عصمت
بُرون آرد زلیخا را…

هر آنچه که انسان می‌خواهد، برای او در ساحت invisible (غیب، ناپیدا) مهیاست؛ چون جهان منحصر به همین‌ جهانِ مرئی (پیدا و هویدا) نیست. هرچند بخش عمدهٔ همین جهان هم به شکل مادهٔ تاریک و انرژی تاریک از تیررسِ نگاه و فهم بشر پوشیده است. (پس این بشر متوهم چگونه می‌تواند ادعا کند که «غیب» وجود ندارد؟!)

زلیخا زندگی می‌کرد اما در زندگی‌اش «عشق» نبود. وجودِ یوسف بود که او را متوجه این «کمبود» کرد. نقطهٔ آغازِ «تجلی»، از «آگاهی به کمبود» است. اما اگر انسان در «ذهنیتِ کمبود» و «رویکردِ کمبود» بماند، هرگز تجلی رخ نمی‌دهد.

زلیخا در بار اولِ مواجهه با یوسف، در ذهنیت کمبود بود و می‌خواست یوسف را به‌زور تصاحب کند. اما این، موردِ تأیید آسمان نیست. و برای همین دوری و ماجراهای پس از آن رخ داد تا عشق از درون زلیخا بجوشد. زلیخا تا عاشقِ یوسف نمی‌شد، با یوسف نمی‌شد و همهٔ اینها البته تمهید آسمان بود و ماجراسازی‌های الهی برای رسیدن به خلوص لازم؛ رسیدن به «نقطهٔ جذب».

زلیخا وقتی عاشق شد، دیگر در ذهنیت کمبود نبود. در عشق، کمبودی نیست. عشق یعنی آنچه می‌خواهی هم‌اکنون‌ هست؛ فقط زمان می‌بَرد تا «ذهنیت» به «عینیت» تبدیل شود و خواسته، متجلی شود.

عشق، «ذهنیتِ فراوانی» و «رویکردِ فراوانی» است. حالِ عاشق خوب است. عاشق، با عینیتِ کمبود فریب نمی‌خورد چون با قلبش (نه ذهنش) می‌داند که هر آنچه می‌خواهد، در ساحت invisible (غیب، ناپیدا) برای او‌ مهیاست…

علی‌اکبر قزوینی
۱۳ آبان ۹۹

یوسف و زلیخاعشقثروتقانون جذب
دوست دارم به افرادِ علاقه‌مند به رشد و تحول، کمک کنم تا توانمندی‌هایشان را شکوفا کنند و در پی تحقق اهداف و رؤیاهای خویش بروند، برای همین بخشی از وقتم با لذت صرف کوچینگ و آموزش می‌شود :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید