ویرگول
ورودثبت نام
علی میرفردوس
علی میرفردوس
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

توییت‌هایی که می‌ترسند

اگر اولین بار است که از بنده مطلبی را می‌خوانید، ممنون می‌شوم پیش از خواندن این مطلب، لطفا مروری سریع روی «بداهه‌نوازی با پتک» داشته باشید و بعد برگردید.

«یک زمانی این چیزها نبود که! حرفی می‌زدی از در اتاقت بیرون‌تر نمی‌رفت»

راجع به شبکه‌های اجتماعی خروارها مطلب نوشته شده و نوشتن راجع به آن‌ها هیچ ربطی به من ندارد! یکی از خوبی‌هایشان می‌گوید یکی از بدی‌هایشان. یکی می‌گوید درست است که ارتباطات بیشتر شده ولی ما بیشتر تنها شده‌ایم. آن دیگری می‌گوید شبکه‌های اجتماعی می‌توانند باعث به وجود آمدن جنبش‌ها باشند. یکی دیگر راجع به آثار مخرب آنها حرف می‌زند. گوشمان از این حرف‌ها پر است.

به عنوان کسی که کار و بارش از سمتی با کتاب است و از سمتی با داده‌ها، شاید یکی به من بگوید بهتر نیست یک مطلبی راجع به نقش بیگ دیتا در شبکه‌های اجتماعی بنویسی؟ یا مثلا از حریم شخصی صحبت کنی و بگویی که امروزه داده نفت جدید است؟ شاید اینجوری دیدگاه عمومی نسبت به آن بازتر شود. شاید بیشتر به کتاب خواندن روی بیاورند. قطعا اینکه بیشتر کتاب بخوانیم هدف خوبی است ولی خب این، بداهه‌ای نیست که به دنبال چنین چیزهایی باشد.

این موضوع فقط منحصر به توییتر نیست و شبکه‌های اجتماعی مختلف حس و حال و فضای مختص خودشان را دارند؛ اینستاگرام با محور قرار دادن عکس و فیلم یک فضا و مخاطبانی دارد؛ کلاب‌هاوس پر از منبر است؛ توییتر هم پر از حرف‌های جمع و جور. هر کدام به تبع این فضا، آداب خودشان را دارند. آدابی نانوشته که حالا کار من نیست که بیایم آسیب‌شناسی کنم و بگویم که آی آنجا فلان جور است یا بهمان جور. صرفا می‌خواهم خیلی کوتاه بنویسم: از توییت‌هایی که می‌ترسند...

توییت‌ها هم می‌ترسند: با همه جسارتشان، با همه تندی‌شان، با همه رادیکال بودنشان. و اگر حالا بپرسی که منظورت این است که نویسندگان توییت‌ها می‌ترسند دیگر؟ باید بگویم نمی‌دانم! شاید نویسندگان می‌ترسند؛ شاید خوانندگان می‌ترسند؛ شاید بقیه توییت‌های همسایه می‌ترسند؛ حتی شاید اصلا خود توییت می‌ترسد، ما چه می‌دانیم!

گفتم که نمی‌خواهم بحث فنی بکنم ولی توییتر از شیوه‌های دقیق و پیشرفته‌ای استفاده می‌کند که بهترین محتوا را در بهترین وقت به هر کس نشان دهد. این موضوع همراه با امکانات دیگرش سرعت فراگیری را آن‌قدر زیاد می‌کند که گاهی حتی خودت هم باورت نشود! یکی از توییت‌های قدیمی‌ام را می‌دیدم که هزارها بازدید داشته و این در حالی است که شاید اصلا آن تعداد آدم را نشناسم!

بارها در صحبت‌ها با دوستان مختلف و در تجربه خودم این «ای کاش» را مشاهده کردم که «ای کاش توییتر امکانی داشت که پیامی که می‌گذاری را از عده‌ای مخفی کنی» البته که خب می‌توان صفحه را خصوصی کرد و همچنین می‌توان اشخاص را بلاک کرد و همچنین می‌توان آنها را میوت کرد و هزار همچنین دیگر. ولی خب چیز دیگری می‌گویم. اینکه بعضی وقت‌ها می‌شود که حاضری کل جهان یک مطلبی را بخوانند جز چند نفر خاص!

از همه این‌ها بگذریم، خودم بارها و بارها پیش آمده که توییتی را نوشته‌ام و بعد دکمه حذف را زده‌ام: چه پیش از انتشار چه پس از انتشار. این جاست که می‌گویم ترس می‌آید. بقیه چه فکری می‌کنند؟ چه پیامدی دارد؟ شخصیتم خدشه‌دار نشود؟ و کلی ترس دیگر.

نمی‌گویم ترس بد است یا نمی‌گویم نباید دقت کنیم که چه می‌گوییم؛ ولی این وسط توییت‌های کوچولو و نازی هم هستند که قربانی می‌شوند: قربانی ترس...

توییترترسشبکه اجتماعی
نویسنده کدهای داستانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید