موج ها آغوش دریا یافتند
چون نسیمی سوی گل بشتافتند
یک پسر ، سبقت گرفته از پدر
جانب مادر روان بی پا و سر
این _ به روی سینه مادر فتاد
آن _ رخ خود بر کف پایش نهاد
از نسیمی گل ، شکوفا می شود
برگ برگ گل _ زخم وا میشود
ناگهان بند کفن خود باز شد
داستان عشق _ باز آغاز شد
آن همای عشق از نُو پَر گرفت
جوجه های خویش را در بر گرفت
اینم اولین تکمیل شده شعر های همینجوری همانطور که گفته بودم ... :)
شعر های همینجوری ...