ویرگول
ورودثبت نام
علی پیرهادی شاید حبیب آشنا
علی پیرهادی شاید حبیب آشنامن کمی صبور. هنوز عاشق.تا ابد دلتنگش. می گویند مهربان. گم شده تو برخی روزهای زندگی دورترم. و همیشه امیدوار
علی پیرهادی شاید حبیب آشنا
علی پیرهادی شاید حبیب آشنا
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

دچار بشی....

میخوای نگاش کنی، زبونت بند میاد. میخوای حرف بزنی، کلمه اش نمیاد. اصلا یک حالی پیدا میکنی که نگو و نپرس. هرچی افسوس تو دنیا هست و یکدفعه و لاجرعه سر می کشی.

آذر با توام.

اسمش آذر نبود. چون تو آذر اولین بار دیدمش اسمش و گذاشتم آذر. نیمه شب بود. پیام داد: کارتن خالی داری برای اسباب کشی میخوام. پیام دادم: این کلمه رمزه؟

گفت: برو دیوونه. گفتم: اومدم. بعدش پیام نداد. ۳ صبح رسیدم. تک زدم. در و باز کرد. هاج و واج مونده بودم که یکدفعه من تو آعوششم. گفت بهم دچار شدی....

چند ساله از اون آذر میگذره. من دچار شدم. میخوای یکی و نفرین کنی دعا کن دچار بشه همین

پی نوشت

کاش بتونم جمله رو به فعل برسونم. فکر کنم چون هنوز دچارشم به فعل نمی رسه چون هنوز با منه

حوالی سواد کوه یک سه شنبه سیگاری
حوالی سواد کوه یک سه شنبه سیگاری

داستانکعشق
۲
۰
علی پیرهادی شاید حبیب آشنا
علی پیرهادی شاید حبیب آشنا
من کمی صبور. هنوز عاشق.تا ابد دلتنگش. می گویند مهربان. گم شده تو برخی روزهای زندگی دورترم. و همیشه امیدوار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید