علیرضا جوکار
علیرضا جوکار
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

لیلا


ساعت ۳ بعد ازظهر یک روز تابستونی بود که به لواسون رسیدیم و پدرم زنگ خونه آقای جعفری دوست و همکار صمیمیش رو زد .

صدای دخترونه ای پرسید «کیه؟»و… . صاحب صدا دختری بود با موهای لخت مشکی، گندمگون، چشمانی صمیمی و لبخندی گرم که ببینده اش حق داشت یکمرتبه هوری دلش بریزه!

اون زمان حواسم به حساب و کتاب نبود که بدونم چند روز خونه آقای جعفری بودیم! اما این رو فهمیده بودم که تا اون روز انقدر خوشحالی رو یکجا تجربه نکرده بودم.

. تو اون چند روز مردها مدام مشغول تخته نرد و حکم و شاهنامه خونی و بساط کباب و جوجه کباب بودند!!!خانمها هم مشغول پختن رب و پاک کردن سبزی و آموزش شگردهای آشپزی و …! .ما بچه ها هم پا به پای بزرگترها تا دو و سه نصفه شب مشغول خنده و شادی ، از بازی منچ و گل یا پوچ و اسم و فامیل گرفته تا قایم با شک و لی لی و بالا بلندی!!! .

یک شب رو پشت بوم وقتی همه خواب بودند بهش گفتم: «لیلا! -اسمش لیلا بود- گفتم لیلا ! تو چه کسی رو از همه بیشتر دوست داری؟ » لیلا لپم رو کشید و با خنده گفت:«تو رو شیطون!!!» . لیلا ندونست که با اون شوخی چه کرد با من ! تا اون موقع که یک شب پدرم گفت « زحمت دیگه کافیه! چمدونها رو ببندید که فردا بر میگردیم تهران» همین جمله برای از حال رفتن من کافی بود . وقتی آب به صورتم زدند و صدای لیلا رو شنیدم که میگفت« الهی من بمیرم فکر کنم من چشمش کردم من میرم اسفند دود کنم!!»به هوش آمدم البته گمون کنم نه به خاطر آبی که به صورتم زدند بلکه به خاطر شنیدن صدای لیلا!!! .

فرداش وقتی اتوبوس به سمت تهران حرکت میکرد با قیافه ماتم زده سر به شیشه اتوبوس گذاشته بودم و با خودم فکر میکردم؛ یعنی میشه یک دختر ۱۶ ساله عاشق یک پسر بچه ۹ ساله شده باشه!!!؟؟؟ .

۱۶ سالم هنوز نشده بود که شنیدم خدا به لیلا که زن یک طلا فروش شده بود یک دو قلو داده که اسم یکی از قلهاش هم نام من بود!!!و من دلخوش از اینکه شاید انتخاب اسم از سمت لیلا به خاطر دوست داشتن من بوده !!! .

از سربازی برگشته بودم که در یک مهمونی ،پدرم خانم جوانی رو ، رو به روم کرد و بهم گفت«میدونی کیه ؟ لیلا دختر آقای جعفری» اون خانم هم لبخندی زد و گفت«وای کوچولوی شیطون من ! تو چقدر بزرگ شدی! راستی اسمت چی بود؟!!!» .

تکمله: ۱۰ تا ۱۲ سال طول کشید تا من فهمیدم لیلا صرفا من رو‌ یک کوچولوی شیطون میدیده!

لیلاداستان کوتاهعاشقانهعشق کودکیداستان
https://alireza-jokar.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید