AlirezaJatan
AlirezaJatan
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

7 - نگاه می‌سازد، همواره روزمردگی را

نگاه می‌سازد، همواره روزمردگی را
تنم شل در حال نوشخوار افکار روز قبل، در خواب و بیداری
روانم خسته از سکنا در حالت حل کردن مسائل قبلی، بله همچنان می‌زند دست و پا
آدم های اطرافم دارند نای همیشگی، حل کرده ام خیلی از مسائلم را
اما دوست ندارم صرفا درگیر رویا باشم
تنم شل، غرق، خسته از سکون
بی رمق از برخیزیدن از خواب
می‌بردم خواب بی آنکه بفهمم
بعد پا می‌شوم و میگویم : من کجام!!

این خط به معنی تامل و چند ثانیه دست نگه داشتن است
این خط به معنی تامل و چند ثانیه دست نگه داشتن است


تازه مواجه شده ام به هویتی که اجتماع می‌دهد به من، تشویق ها مرا از مسیر منحرف می‌کنند
انگار مجبورم دوره کنم افکار اتفاقات قبل را، تا بگذارند تاثیرشان را آنطور که خود می‌خواهند، نه من ...

هرگز اجبار رو همیشه دستم
مرگ سازه ها بود بعد دریچه قلبم

سورنا

ندارم برنامه ای
من تن گمشده میان سیل همه چیزم، یک بی‌خود
که همه چیز می‌شود یکی
اشکال فکریم تغییر میکنند مدام
من اینجا غربتی ترین در خانه ام

خیر، ندارم شوقی برای پیمودن دوباره این مسیر تا پارک
اما انگار انتخاب دیگری برای رهایی از این آشوب ندارم
نوشتن که توجه ام را میگیرد به همه چیز
احساس میکنم...
در این دوره پریشانی، بهتر است بیشتر به احساساتت باشی
تا پرسش های تشویش گر و وسواس هزار "اما" و "آیا" (شعر حسین منزوی)
چون احساسات تاثیرگذارند بر افکار و قلب ما پر از ترک است هر روز
و این سم که وارد افکارمان میشود هدایتمان می‌کند به تونل سیاه بیراه
در عوض رقصیدن بهتر است
که در نوشتن هم انعظاف ایجاد می‌کند
نوشتن هم که حال به ساخت قواعد و قوانین تنزل یافته به رقص تبدیل میشود
به "یاد و حافظه" تبدیل میشود

خیر، ندارم علاقه ای به زندگی بدون فکر و فهم، بدون احساسات بکر.
پشت نقاب هایمان، آزرده است.

1403/6/11
از اول شروع کن : انزوای جمعی، احساس بیگانگی و دوری از خود

روزمرگیشهر شلوغآرامشنوشته شخصی
بیا هم دیگه رو پیدا کنیم ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید