ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا خدائی
علیرضا خدائیمجنون تبریزی که قلمش با کاغذ شعر میخواند
علیرضا خدائی
علیرضا خدائی
خواندن ۱ دقیقه·۸ روز پیش

خورشید مغرب

خورشید از مشرقِ جهان دوباره طلوع کرد
از خانه‌ی اربابِ عالم آرام عبور کرد
تا آن‌که رفت و بر درِ ام‌البنین رسید
بر او و طفلِ یک‌روزه با شوق، رکوع کرد
جبریلِ امین چون‌که پیغامِ حق رساند
چندین ملک زِ شوقِ پیامش نفخِ سور کرد
گفتند: بیایید، که امروز علمدار آمد
خنده بر لبِ زینبِ کبری، ظهور کرد
گفتند: که نذرِ کودکِ زهرا شدی
آمد ندا زِ آسمان که خدا هم قبول کرد
چون شد به دشتِ کرببلا قصه‌ی عطش
مشکِ خالیِ علمدار را زیر و رو کرد
زد بر سپاهِ دشمن تا آبی بیاورد
آب را شرمنده‌ی رخسارِ نور کرد
تا تیرِ خصم بر جگرِ مشکْ جان گرفت
خورشید پشتِ دستان علمدار غروب کرد
مجنون تبریزی

شعرغزلیات
۰
۰
علیرضا خدائی
علیرضا خدائی
مجنون تبریزی که قلمش با کاغذ شعر میخواند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید