تا دلم از غمِ هجرانِ تو بیمار شود
کفن و خاک تنم زیر لَحَد، چال شود
بعدِ تو، مرگ سراغِ خانهام میآید
خانهی دل همه آغشته به غمبار شود
چون نگاهت ز منِ خسته، بسی دور افتد
کلّ دنیا به نظر تیره و تب شود
عجبا! عشوهٔ چشمان تو، ای جانِ نگار
غمِ هجرت سببِ رنجِ سپیدار شود
دیگر از پندِ خیالِ دلِ خود خسته شدم
کِی شود صیدِ منِ عاشق صیّاد شود