
به نام خداوند آزادی
در زندگی .....
همیشه حصار و بندی وجود دارد،
که در قالبِ مشکل و چالش بر ما پدیدار میشود...
اما — بدتر از همهی اینها — بلاتکلیفیست.
نه مشکل است، نه چالش؛
نه سختی دارد، نه مشقت؛
نه درد دارد، نه رنج...
ولی چیزی دارد، بدتر از همهی اینها: انتظار.
انتظار، سختترین کار دنیاست...
رفتن یا ماندن؟
بودن یا نبودن؟
اینها، همه فرزندانِ انتظارند.
اینکه آزاد باشی،
اما حسِ آزادی نداشته باشی —
این، خودِ انتظار است.
انتظاری که در درازمدت،
انسان را تا مغزِ امید،
خسته و فرسوده میکند...
میبیند نه دردی هست، نه رنجی، نه سختی،
اما به مرور زمان، انسان را از پای درمیآورد.
و بدتر از همه، آن انتظاریست که پایانش مشخص نیست...
نمیدانی برای چه ایستادهای،
اصلاً برای چه باید برایش بایستی،
اما — دلت یاریِ رفتن هم نمیدهد.
و این است...
زندانی شدن در آزادی.