ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا برجعلی
علیرضا برجعلی
خواندن ۸ دقیقه·۴ سال پیش

بایزید و زدبازی

عکس تنها جنبه طنز داشته و قصد توهین به هیچ گروه و عقیده‌ای را ندارد
عکس تنها جنبه طنز داشته و قصد توهین به هیچ گروه و عقیده‌ای را ندارد

پنج نکته معرفتی با چاشنی رپ

حدود پنج سال از انتشار آلبومی به نام "بزرگ(جلد دوم)" و حدود دوازه قرن از وفات "بایزید بسطامی" می‌گذرد! اما عارف قرن سوم هجری کجا و گروه رپ قرن بیستم میلادی کجا؟ بله؛ ظاهرا هیچ سنخیتی بین این دو نیست، اما تا پایان مقاله همراه ما باشید تا ربط بایزید به زدبازی را بفهمید.



عطار نیشابوری در کتاب مشهور تذکره الاولیاء سخنی زیبا و قابل تأمل از بایزید بسطامی نقل می‌کند:

«چهل سال روی به خلق کردم و ایشان را به حق خواندم، کسی مرا اجابت نکرد. روی از ایشان بگردانیدم. چون به حضرت حق رفتم همه را پیش از خود آنجا دیدم! یعنی عنایت حق در حق خلق بیش از عنایت خود دیدم. آنچه می‌خواستم حق‌تعالی به یک عنایت همه را بیش از من به خود رسانید.»

اما برویم سراغ ربط بایزید و زدبازی.گروه زدبازی حدود پنج سال پیش آلبومی منتشر کرد که مایه‌های متفاوت و مفاهیم جدیدی را در آن به کار برده بود. چیزی که باعث شد بسیاری از هواداران این گروه از آلبوم بدگویی کنند و این آلبوم مثل آثار قبلی گروه، مورد پسند مخاطبان قرار نگیرد. واقعا هم از گروهی که با پرداختن به مضامینی همچون روابط خارج از عرف(با توجه به شرایط جامعه در اوایل تشکیل گروه)، پارتی، مواد مخدر، خوشگذرانی، موضوعات جوان‌پسند، کشمکش‌های رپی و تابوشکنی‌های لفظی اسمش بر سر زبان‌ها افتاده بود و محبوب نوجوانان و جوانان شده بود، بعید بود که بخواهد به موضوعاتی تا این حد متفاوت بپردازد! البته زدبازی همچنان زدبازی بود و در اکثر قطعه‌های آلبوم می‌شد امضای اختصاصی آنها را تشخیص داد و همانند آثار قبلی گروه، قطعه‌هایی با حال و هوای موضوعات شناخته‌شده با زدبازی غالب آلبوم بود. اما مایه‌های جدیدی از مضامین عرفانی، امیدبخش و مفاهیم جدی‌تر چیزی بر خلاف تصورات بود. مایه‌هایی که خود را در جلد آلبوم هم نمایان کرد؛ شکافی که نور بشارت‌دهنده‌ای از لابه‌لای آن می‌تابد. نوری که خبر از چیز مهم‌تری می‌دهد، مهم‌تر از خوشی‌های زودگذر و سرگرمی‌‌های روزمره. این نور بر آهنگسازی آلبوم هم تاثیر گذاشته و نهایت آن را می‌توان در قطعه "شیدا" مشاهده کرد. به راستی چه می‌شود که افراد گروهی همچون زدبازی که احوالات شخصی و سبک زندگی‌شان، کم و بیش از آثارشان پیداست و اعضایش نیز مدعی هستند که آثارشان خود آنهاست در قالب موسیقی، به چنین تغییری روی می‌آورد؟ تغییری که حتی ممکن است محبوبیت و مقبولیت آنها را بین طرفدارانشان خدشه‌دار کند! در ادامه در پنج نکته مختصر، به چرایی این تغییر و آنچه می‌توان از این تفاوت آموخت خواهیم پرداخت.

نکته: بایزید و زدبازی، تنها دو مثال است، دو نماینده برای تبیین قصه‌ای دیگر.

جلد آلبوم بزرگ
جلد آلبوم بزرگ


1-خواجه حافظی در قفس

امروزه حتی علم روانشناسی هم کشش فطری انسان‌ها برای معرفت نسبت به خدا را تایید می‌کند. همه انسان‌ها میلی درونی به عرفان و خداشناسی دارند و همچون دیگر امیال فطری انسان، این کشش آدمی را به حرکت به سوی مقصود و معبود خود وامی‌دارد. به عبارتی در عمق وجود همه ما، این میل در قفس خودپرستی زندانی‌ست که با تلاش و ریاضت و تزکیه نفس می‌توان آن را آزاد کرد. یکی از این زندانیان رسته از بند می‌شود خواجه حافظ شیرازی، یکی می‌شود بایزید بسطامی، یکی می‌شود ویلیام شکسپیر و...

حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز / خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود

گاهی این میل برای مقطعی آزاد می‌شود و حالی بدیع و ناب و آشنا را به ارمغان می‌آورد؛ حالی که در طول تاریخ هنرمندان، شاعران، فلاسفه، عرفا و دیگران به زبان‌های مختلف به توصیف‌ آن پرداخته‌اند که البته همه اقرار داشته‌اند که از وصف احوالات خود عاجزند. این احوالات‌اند که به آثار ماندگار ادبی و هنری تبدیل شده‌اند و جهان را عطرآگین کرده‌اند. تا به حال به دلیل اقبال همگانی به شاعری همچون حافظ فکر کرده‌اید؟ فکر کرده‌اید چرا گوته از آن سر دنیا اینگونه مدهوش حافظ شیرازی می‌شود؟ چرا با تلاطم عشق رومئو و ژولیت ما نیز حالی به حالی می‌شویم؟ غیر از این است که زبان مشترکی، فراتر از محدودیت کلمات پشت این شعرها و عشق‌ها فریاد می‌کشد؟ پس عجیب نیست گروهی مثل زدبازی در یکی از آثار خود پایش را از روزمرگی‌های سابق فراتر بگذارد و قطعه‌ای را با ستایش خدا آغاز کند و از بیخودی و مستی بدون شراب حرف بزند:

«یگانه درمان فقط اوست و بس»

«سرگشته‌ام هرچند به برم نیست انگور»

«تنو می‌شویم از "خود" در این ماهتاب»

هرچند این حال برای بعضی می‌تواند استمرار داشته‌باشد و برای بعضی مقطعی باشد و در کیفیت‌های متفاوتی تجربه شود، اما تجربه‌اش برای همگان ممکن است.

2-حالی هست که بر همه احوال غالب است

با اینکه گفتیم تجربه عرفانی برای همه انسان‌ها ممکن است اما به دلایل مختلف بروز آن برای بعضی افراد می‌تواند سخت یا غیرممکن باشد. هر چه انسان در بند خودپرستی و دهن‌بینی و خوش‌نامی و محبوبیت خود باشد، بیشتر حواسش را جمع می‌کند که وجه محبوب و مقبول او در نظر دیگران خدشه‌دار نشود. انسان زمانی به اختیار حاضر به از دست دادن و صرف‌نظر کردن از چیزی می‌شود که بهتر از آن را به دست آورد. جهان است و تکرار هر روزه داستان ابراهیمی که برای جلب رضایت پروردگارش، حاضر می‌شود اسماعیلش را به قربانگاه ببرد. اینکه گروه زدبازی تن به تغییری می‌دهد که ممکن است محبوبیت و مقبولیت و نامش را خدشه‌دار کند، نشان از این دارد که به مقصود والاتری می‌اندیشد. چیزی که از محبوبیت و تشویق هواداران ارزشمند‌تر است. حالی که بر همه احوال غالب است.


3-اگر لطفش قرین حال گردد

کشتی نشستگانیم، ای باد شرطه برخیز / باشد که باز بینیم دیدار آشنا را

دکتر دینانی تعریف زیبایی از عرفان دارد. می‌گوید:«عرفان، دانستن عشق است».

ما کشتی نشستگان راه عشق، گرچه توشه سفر و نقشه راه را در اختیار داشته باشیم و تمام تدابیر لازم برای سفر را بیندیشیم، اما تا باد شرطه‌ای نوزد نمی‌توانیم مسافر این دریای بی‌کران شویم. برگردیم به نقل قولی که اول مقاله از بایزید آوردیم. بایزید می‌گوید تلاش‌های من همه در برابر یک عنایت حق‌تعالی هیچ است. چه بسیار انسان‌ها که با یک عنایت پا به عرش اعلی گذاشته‌اند. خرمن مولوی را آتش شمس تبریزی به چنین حرارات و شیدایی می‌کشاند. فرهاد به قدرت عشق شیرین تیشه بر کوه می‌زند. این عنایت از هیچ طالبی دور نیست و برای هرکس به گونه‌ای متفاوت رقم می‌خورد. برای ما ایرانی‌ها که از کودکی با چنین داستان‌هایی از تغییر مسیر انسان‌ها بزرگ شده‌ایم این حرف‌ها ناآشنا نیست.

در دو جهان بننگرد آنک بدو تو بنگری / خسرو خسروان شود گر به گدا تو نان دهی

4-خدا به تملک در نمی‌آید

یکی دیگر از چیزهایی که نباید یادمان برود این است که خداوند مالک است نه مملوک. ما از ارتکاب چنین اشتباهی مصون نیستیم. در تاریخ دور و دراز بشریت این اشتباه بارها تکرار شده است. چه بسیار انسان‌ها که گمان می‌کرده‌اند تنها آنچه آنها راه درست می‌پندارند، حقیقت دارد و هر که در مسلک آنها نبود را تکفیر می‌کردند یا از دیارشان طرد کرده و گاهی نیز به قتل می‌رساندند. از سقراط یونانی و سهروردی ایرانی. حال آنکه راه تشخیص امور حق و باطل نیازمند برخورد اندیشه‌هاست نه اراده‌ها. بعضی با طی کردن چند قدم در این راه بی‌نهایت، گمان می‌کنند که به مقصد نهایی رسیده‌اند و گویی که خدا را به تملک خود درآورده باشند(و در درون خود ادعای خدایی می‌کنند)، شروع به عیب‌جویی و خرده‌گیری از دیگرانی که با آنها اختلاف دارند می‌کنند. حتی اگر حق با این افراد باشد، با مسیر باطلی که پیش گرفته‌اند، حقیقت را ضایع می‌کنند. نباید این را فراموش کرد که پروردگار، معبود و مقصود همه است. آنکه بایزید در پی هدایتش می‌رود چه بسا به یک اشاره خدای بایزید، به چنان مقامی برسد که بایزید مریدش شود. پس اگر فضیلت و معرفتی در ما هست و در دیگری نیست، از در اندیشه و دوستی وارد شویم نه از در اراده و جنگ.

5-قاضی القضات اوست

اگر از نظر اخلاقی نهیلیست نباشیم و قائل به وجود حقیقت و امکان شناخت آن باشیم، می‌توانیم بر اساس معیارهای اخلاقی و عقلی درباره صفت یا عملی ارزش‌داوری مثبت یا منفی داشته باشیم. اما درباره ذات کسی حق قضاوت نداریم. ما حق داریم بر اساس معیارهای اخلاقی و عقلی بگوییم که فعلی پسندیده هست یا نیست و یا طبق قانون کسی را به خاطر عملی پاداش بدهیم یا مجازات کنیم. می‌توانیم کسی که قتلی را مرتکب شده به دادگاه بکشانیم و مطابق عمل ناپسندی که انجام داده او را مجازات کنیم. اما درباره ذات او حق قضاوتی نداریم. ذات را تنها کسی قضاوت می‌کند که از آن آگاه باشد. چه بسا انسان‌هایی که به خاطر تعمیم قضاوت‌های ما از فعل به فاعل، از مسیر حقیقت خارج شده‌اند. و همین قضاوت‌های نادرست است که باعث بسیاری از دشمنی‌ها و انحرافات می‌شود. دزدی عمل ناپسندی‌ست، اما کسی به عنوان دزد می‌شناسیم اگر صفت دزدی از او پاک شود، به ذات بد نیست(زیرا انسان موجود مختاری‌ست و از این روست که اعمالش مورد قضاوت قرار می‌گیرد، قضاوت ذاتی دیدگاهی جبرگرایانه و غیرقابل اصلاح از خود و دیگران به ما می‌دهد). اگر این ذات پاک انسانی را مدنظر قرار دهیم، بیشتر با دیگران مدارا خواهیم کرد و عکس‌العمل‌های بهتری می‌بینیم. وجود بایزید و زدبازی، هر دو از حروف «ا-ب-د-ز-ی» تشکیل شده‌اند. آنچه این دو را متفاوت می‌کند ماهیت است. نحوه چینش حروف است. اگر بایزید هم دو حرف اول ذاتش را نادیده بگیرد می‌شود یزید. انسان اگر ذات متعالی‌اش را نادیده بگیرد، ماهیتی حیوانی به خود می‌گیرد. چیزی که شایسته و بایسته او نیست. عرفان مسیری فطری و ذاتی‌ست. آنکه از این مسیر روی‌گردان است همواره غمگین و ناراضی است، زیرا به ذات خود پشت کرده‌است و ماهیت متکثر او هرگز نمی‌تواند جایگزین ذات موحد او باشد.



منابع برای مطالعه بیشتر:

-دیوان حافظ(نسخه قزوینی غنی)

-دیوان شمس - مولانا

-تذکره الاولیاء - عطار نیشابوری

-فصوص الحکمه - ابونصر فارابی



پی‌نوشت: اگر نقد و نظری راجع به این مقاله دارید، حتما بنویسید. در پناه حق.






عرفانفلسفهرپادیانادبیات
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من / علاقه‌مند به هنر، ادبیات، فلسفه، عرفان و ادیان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید