آقا سلام. بذارین با یه سناریو کوتاه شروع کنم. یبار یه نفر ازم پرسید که:
- این کتابچه ریاضی (منظورش Math for chemists بود) رو که میخونی به چه دردت میخوره آخه؟ این همه پیامبر بود تو هم جرجیس رو انتخاب کردی!
+ راستش اولش جا خوردم که این بابا چشه! بعدش یاد گذشته خودم افتادم که همین وضعیت برام صادق بود ماجرا رو براش تعریف کردم. *پایان سناریو ?
راستش ما انسان ها تا وقتی که به چیز خاصی نیاز (یا احساس نیاز) پیدا نکنیم اقدام به مرتفع کردنش نمی کنیم. بذازین یه مثال بزنم مثلا شما علاقه شدیدی به شیمی دارین و مفاهیم بنیادیش رو خیلی خوب درک میکنین اما زمانی که به فرمول بندی های کمی پیشرفته تر ریاضی (مثلا دیفرانسیل گیری در سینتیک و قانون سرعت) میرسین جا میزنین و در همون دایره مفاهیمی که برای خودتون ترسیم کردین باقی میمونین و در نهایت یک غول ترسناک به اسم ریاضی براتون پدیدار میشه و هر وقت مثلا اسم مشتق رو میشنوین نه تنها پنج ستون (چرا باید حتما ۴ تا باشه؟؟) بدنتون شروع به لرزیدن میکنه بلکه به دلیل عدم آگاهی از پشت پرده ایده موضوع (اینجا مشتق) کلا مباحثی که به مشتق مربوط میشه رو قلم میکشین و به اصطلاح عامیانه فراری میشین! قبول دارم که شاید اولین مواجهه با این موارد به دلیل برخی پیچیدگی ها خیلی ترسناک باشه و کلا تا یه مدت طولانی اصلا سمتش نرین (مثلا من هر وقت همین نماد انتگرال رو میدیدم فرار میکردم!) و در نهایت دچار تسلسل و عقب گرد میشین (هی میخواین یادش بگیرین نمیتونین و دوباره برمیگردین سر خونه ۱).
همونطوری که قبلا در ابتدای پست گفتم انسان تا زمانی که به چیزی نیاز پیدا نکرده اقدام به مرتفع کردنش نمیکنه. حالا این پروسه تا زمانی ادامه داره که یخورده جرئت به خرج بدین و دل رو بزنین به دریا البته باید بدونین که از کجا شروع می کنید. مثلا یهو جو گیر نشین برین از معادلات دیفرانسیل با مشتقات جزئی شروع کنین!.
برای شروع پیشنهاد میکنم که از ساده ترین و پایه ترین مطلبی که میتونه به شما درک درستی از مفاهیم اولیه و درنتیجه خروج از تسلسل ترس و فرار شروع کنین. برین کتابخونه دنبال منابع (حتی زبان انگلیسی) بگردین از اساتید با تجربه کمک بگیرین این تحقیقات بابت کسب دانش باعث میشه که در مراحل بعدی اگر دچار مشکل شدین دیگه توی چاه تسلسل نیفتین و راحت بتونین گلیم خودتون رو از آب بکشین بیرون به عبارت دقیق دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره!
آهااان! رسیدیم به بخش جذابش:) من اولین باری که شیمی رو بصورت آماتور دنبال میکردم (از تابستان سال ششم به هفتم) معتقد بودم که شیمی فقط اگر مفاهیم و یکمی محاسبات ساده ریاضی (استوکیومتری) رو بلد باشی دیگه کفایت میکنه. تا مدت طولانی فقط به واکنش های شیمیایی بسنده کرده بودم و اصلا به جزئیات ریاضیش کاری نداشتم تا وقتی که به بحث های ترمودینامیک و سینتیک رسیدم غول خفته ای که روی اون ساختمان شیمی رو بنا کرده بودم به یکباره بیدار و هرچی تصوراتم بود رو به چالش کشید و نابود کرد! آره من با کاربرد حساب دیفرانسیل و انتگرال روبرو شده بودم و هاج و واج به انبوه چیز هایی که با حساب دیفرانسیل میشه توضح داد و من اصلا نمیدونم ینی چی، این باعث تنفر و فراری شدن من از ریاضیات شد و به همون واکنش های شیمیایی بسنده کردم و پیشرفت خیلی خاصی در مباحث نظری نداشتم (فقط تمرکزم روی مباحث تجربی و سنتز بود). بعد از مدتی که شیب پیشرفت من کند و تقریبا صفر شده بود (خودمم از این موضوع خیلی ناراحت بودم) تصمیم گرفتم که به هر قیمتی که شده گردن این گردن کلفت رو بشکنم اما نشد و دچار تسلسل شدم ?
بعد از دوباره مدتی (منظورم بازه ی ۶ ماه تا یک سال هست) به این نتیجه رسیدم که قرار نیست که از همون ب بسم الله برم معادلات دیفرانسیل مربوط به سرعت واکنش رو حل کنم! برای همین غرور رو گذاشتم کنار و دودوتا چهار تا کردم تا ببینم به چه چیزی نیاز دارم که این شد قدم اول من.
در قدم اول مشکل درک مبانی حساب دیفرانسیل و انتگرال و یکمی مباحث عمومی بود پس باید دنبال منبعی می گشتم که ساده ترین بیان رو داشته باشه (البته نه به حدی ساده که فقط بشه بصورت شفاهی ازش استفاده کرد) .
پس از تسلط به این کتابچه درهای جدیدی به روی من بازشد و علاوه بر درک بهتر مبانی و مفاهیم علوم پایه، الان میدونم که اگر به مشکلی برخورد کردم قبل از بزرگ شدن مشکل دنبال چه چیزی بگردم (نمیگم فورا مشکل رو حلش کنم منظورم تداوم حل مشکل و عدم ترس و فرار از اونه)
خلاصه برای ایجاد علاقه به یه چیزی باید دلیل و احساس نیاز داشته باشین و گرنه شکوه تنفر همیشگی از چیزی هرگز دردی رو دوا نمیکنه.
از ریاضی بدت میاد؟ کاربرد های جالبش در زمینه ای که تخصص یا دوست داری رو ببین.
مفاهیم شیمی برات غیر قابل فهمن؟ از پایه شروع کن به ساختن و واکنش های شیمایی رو ببین تا بتونی خودت بدنبال چرایی واکنش ها باشی.
فیزیک برات خیلی خشکه؟ برو توی یوتیوب و مثلا طراحی موتور جت آماتور یا ساخت یخچال و حتی ربات رو ببین.
درک برنامه نویسی برات سخته؟ پایتون و آردوینو رو یاد بگیر.
زیست شناسی شده کابوست؟ با میکروسکوپ دوست شو.
و...
در نهایت مطالعه مستمر (چه کتاب چه فیلم های دانشگاه MIT توی mit open course! یا حتی ویرگول!) رو از دست نده تا بجای سیکل معیوب و ویرانگر تسلسل توی سیکل سازندگی و پیشرفت قرار بگیری.
با حسن ختام زیر ازتون پذیرایی میکنم:))
اجازه ندین غرور مانع پیشرفتتون بشه مثلا نگین خوندن بدیهیات و مبانی اولیه برام افت داره و باید حتما از پیشرفته شروع کنم به قول خانم یلدای روشن در پست چرا اینارو کسی به من نگفته بود؟ : «از هر کسی میتونی یاد بگیری درمورد یادگیری غرور نداشته باش و اگه تو یه زمینه تخصص داری لزوما به این معنا نیست که تو همه ی موارد از اونی که متخصص نیست برتری شاید ایده ی اون بدردت بخوره» و به قول قسمتی از کتاب چگونه مثل استیون هاوکینگ فکر کنیم (نقل قول با کمی تغییر در انتها) :«حتی آلبرت اینشتین و استفن هاوکینگ هم خودشون متوجه ضعف ریاضیشون شده بودن و به دنبال تقویت و یادگیری مبانی ریاضیات و توپولوژی فضا زمان بودن»
امید وارم که قدمی هرچه کوچک ولی موثر در پیشرفتتون برداشته باشم و خوشحال میشم تجربیاتتون رو توی کامنتا بهم بگین?
پ.ن : لینک پست معرفی کتابچه ریاضی برای شیمیدانان:
ارادتمند ali shimitst - OUT
دیگر پست ها: