آمد به مزار من و خوشنود ترین بود
پس وعده ی دیدار که میگفت، همین بود!
از دشت گذر کرد خرامان و خرامان
صیاد، فراوان و فراوان به کمین بود
از جانب خود راندن و بر خاک نشاندن
پاداش دعای منِ سجاده نشین بود
زاهد، به نگاهی دل و دین باختی آخر
ای وای اگر آخر تقوای تو این بود
کم سرزنشت میکنم ای دل که به هرحال
تقدیر تو در مسئله ی عشق همین بود
سجاد سامانی