alizz9473
alizz9473
خواندن ۱ دقیقه·۲۱ روز پیش

کم سرزنشت میکنم ای دل....

آمد به مزار من و خوشنود ترین بود

پس وعده ی دیدار که میگفت، همین بود!


از دشت گذر کرد خرامان و خرامان

صیاد، فراوان و فراوان به کمین بود


از جانب خود راندن و بر خاک نشاندن

پاداش دعای منِ سجاده نشین بود


زاهد، به نگاهی دل و دین باختی آخر

ای وای اگر آخر تقوای تو این بود


کم سرزنشت میکنم ای دل که به هرحال

تقدیر تو در مسئله ی عشق همین بود


سجاد سامانی



شعرغزلعاشقانه
انسان ازآن چیزی که بسیار دوست میدارد، خود را جدا می سازد.در اوج تمنا نمیخواهد. دوست می دارد اما در عین حال میخواهد که متنفر باشد.امیدوار است،اما امیدوار است امیدوار نباشد.همواره به یاد می آورد اما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید