مدیریت محصول حقیقتا یک موقعیت شغلی جذاب و منحصر به فرد در سازمانه که مسئولیت چرخه حیات محصول رو از لحظه تولد، ایدهپردازی و رشد تا لحظه مرگ محصول رو به عهده میگیره. وظایف مدیر محصول بسیار وسیعه و بر اساس جایگاهش میتونه یک نقش تاکتیکی برای تعریف فیچرها رو به عهده بگیره یا مسئول ارتباط با مدیران و ذینفعان برای ساختن استراتژیهای بلندمدت باشه. نقشهایی که به مدیر محصول محول میشه نسبت مستقیمی با ارشدیت اون فرد و همچنین اندازه سازمان داره. در این مقاله سعی کردم تا حدودی ساختار مدیریت محصول در سازمانهای چابک رو مطرح کنم.
معمولا تیم محصول با توجه به اندازه سازمان میتونه یک سطحی، دو سطحی و یا سه سطحی باشه:
در استارتآپ ها و سازمانهای کوچک، معمولا یک نفر صفر تا صد محصول رو به سرپرستی میگیره و اسم پوزیشن رسمیش رو میگذاریم «سرپرست محصول» یا «مدیر محصول». در این سازمانها مسئولیت تقریبا تمام کارها به عهده همون یک نفره. از صحبتکردن با مشتریان، ذینفعان و مدیران و ساختن نقشه راه گرفته تا نوشتن یوزر استوری، تستهای پذیرش (Acceptance Tests)، پیگیری تسکها و همکاری مستقیم با تیم توسعه. البته این نکته رو در نظر داشته باشید که وقتی از سازمان کوچیک صحبت میکنیم منظورمون صرفا نفرات اون سازمان نیست بلکه اندازه پروژه هم ملاک بزرگی یا کوچکی سازمان رو تعیین میکنه. اینکه شما محصول بزرگی داشته باشید اما سازمان رو کوچک نگه دارید هم منطقی نیست هم نباید از تیم محصول انتظار داشت که بتونه وظایفش رو تمام و کمال انجام بده.
در شرکتهای با اندازه متوسط معمولا تیم محصول رو به دو لایه تقسیم میکنن و به افراد بر اساس تخصص و ارشدیت در هر کدوم از این دو لایه مسئولیت میدن. این لایهها رو به «بالا دستی» و «پایین دستی» تقسیم بندی میکنیم. مسئولیت اصلی در لایههای بالا دستی رهبری محصول، کشف فرصتها، برنامهریزی و هماهنگیه و در لایه پایین دستی به افراد نقشهای تاکتیکی اعطا میشه که شامل تعریف فیچرها و همکاری مستقیم با تیم توسعه و مدیریت بکلاگ هست.
در این شرکتها به لایههای بالا دستی «سرپرست محصول» یا Head of Product و به لایه پایین دستی مدیر محصول یا Product Manager میگیم. معمولا شرکتهایی که بین چهار تا پنج مدیر محصول داشته باشند از ساختار دولایهای استفاده میکنند و مدیران محصول وظیفه دارند به سرپرست محصول گزارش دهند.
در شرکتهای بزرگ و سازمانها با توجه به گستردگی محصولات و تعداد زیاد مدیران محصول، از مدل سه لایهای استفاده میکنن. در این سازمانها به سرپرست محصول معمولا عناوین رسمیتری مثل VP یا CPO (Chief Product Officer) اعطا میشه. در این لایه تمرکز افراد بیشتر بر هماهنگی سازمانی، تامین مالی، ساختن تیم، تخصیص منابع و هماهنگی با ذینفعان خواهد بود.
در لایه دوم یک یا دو Director یا GPM (Group Product Manager) قرار میگیرن. وظیفه اونها عموما شامل برنامه ریزی استراتژیک محصول، تدوین نقشه راه و تضمین برای رسیدن به OKRهاست.
و در لایه سوم مدیر محصول یا Product Manager قرار داره که مثل شرکتهای متوسط وظیفه اجرایی و نقشهای تاکتیکی دارن که شامل تعریف فیچرها نوشتن user storyها و ارتباط مستقیم با تیم توسعه و مدیریت بکلاگ میشه.
در این مدل، مدیران محصول باید به director گزارش داده و director ها به VP گزارش میدن.
تجربه کاربری معمولا در ساختار تیم محصول قرار میگیره و نه تیم توسعه! در مدل تیمهای چابک گزارش دهی تیم تجربه کاربری میتونه به دو صورت باشه:
روش اول: میتونیم یک تیم مستقل UX تشکیل بدیم که مستقیم به سرپرست محصول گزارش میدن و به صورت اشتراکی با مدیران محصول تمام تیمها همکاری میکنن.
روش دوم: میتونیم تیمهای UX متعدد درست کنیم (به صورت غیر متمرکز) که هر کدوم به director مربوط به خودشون گزارش میدن. در این حالت در حقیقت تیم UX رو همتراز لایه سوم مدیریت محصول قرار دادیم.
به نظر من با توجه به اینکه پروژهها میتونن تنوع و گستردگی زیادی داشته باشن و ترجیح بر اینه که تیم تجربه کاربری بتونه روی یک محصول مسلط بشه، ساختار دوم بهتره.