ویرگول
ورودثبت نام
Mostafa Olyai
Mostafa Olyai
Mostafa Olyai
Mostafa Olyai
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

برای معشوق خیالی ام

برای معشوق خیالی ام

شاید معشوق کلمه ای مناسب برای تو نباشد، شاید بهتر بود تو را جان یا بالاتر از آن روح صدایت کنم.

نمیدانم کی و کجا چشم گذاشتم تا تو پنهان شوی و من پیدایت کنم، از آن روز حیران به دنبال تو و پشیمان که چرا این بازی را شروع کردم.

بعد از آنروز شبیه آدمهایی که گمشده ای دارند تو را در آدمهای اشتباه زیادی جستم ولی دریغ که اشتباه، اشتباه است.

حقیقت دیگر مرز واقعیت و خیال را تشخیص نمیدهم. نمیدانم مگر میشود یک نفر را در واقعیت در این اندازه دوست داشت، نه همه اش وهم و خیال است.

نمیدانم… شاید جنون اینگونه آغاز میشود.

به دنبال تو سراغ شجریان رفتم، گاه قربانی، حافظ خواندم، سعدی ورق زدم.

نه تو تصمیمت را گرفته ای و پیدا نخواهی شد.

تنها امیدی که دارم این است که صبر من تورا خسته خواهد کرد، تو خواهی آمد، پس من باید صبور باشم و آماده.

آماده برای مرد بودن،

برای خداحافظی با انتظاری که در این سالها با آمدنت میل رفتن خواهد کرد،

برای خلق تمام لحظه هایی که در نبودنت تمرین کرده ام.

ایستگاه آخر صبر من تو خواهی بود.

عاشقیعشقجملات عاشقانهنامه عاشقانه
۰
۰
Mostafa Olyai
Mostafa Olyai
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید