فریاد زدن روش خوبی برای رهاکردن احساسات سرکوب شده است.
کتاب نیمه تاریک وجود (دبی فورد)

امروز داشتم کتابدبی فورد(نیمهتاریک وجود) رو میخوندم منو عجیب به فکر فرو برد. تشویق به فریاد زدن میکرد. این دقیقا چیزی بود، که من یک عمر شنیده بودم، کار بدیست. اما تو این کتاب، نه یکبار بلکه چندین مرتبه برای فریاد زدن تشویقت میکنه.
ادمهی صفحه رو خوندم یاد یه خانمی آشنا افتادم، که میگفت اینقدر دوست دارم برم تو کوه و دشت فریاد بزنم. این شخص خودش بشدت فردی آروم و ساکتی هست و تا الان کسی صدای بلندش رو نشنیده.
همیشه برام جای سوال بود چرا دوست داشت فریاد بزنه؟ این جمله رو چرا اینقدر تکرار میکرد؟
حتی یه وقتهایی دلم میخواست فضایی رو براش فراهم کنم. آخه احساس کردم خیلی درونش پر هست.
خودمونی بخوام بگم، زمانی فریاد میزنم که از کسی یا چیزی عصبانی شده باشم، یا در کل کارهام درست پیش نرفته، یا در شرایط و موقعیتهای خاصی قرار گرفتم. اونجاس که دلم میخواد فریاد بزنم.
احساس کردم اون خانم هم چون یک عمر ابراز احساسات نداشته و در سکوت بسر میبرده، الان دلش فریاد میخواد. که یکی از دلایل سکوتش همین جمله است که (فریاد زدن کار بدی هست) باعث شده وجودش پر بشه از ناگفتهها و صداهایی که در درونش خفه شده بود. برای همین دنبال جایی مثل کوه بود که از ته دل فریاد بزنه. فریاد برای تمام دردهاش، تمام ناملایمات زندگیش.
دبی فورد: هنگامی که به خود اجازه دهید از ته دل و با تمام وجود فریاد بکشید، میتوانید واقعا انرژیهای سرکوب شده را آزاد کنید.

مثل قبول شدن در کنکور، مثل دیدار عزیزی بعداز یه مدت طولانی و... که از سَرِشادی فریاد میزنیم. یعنی در لحظه با فریاد زدن تونستم ابراز احساس داشته باشم.
فریاد زدن از سَرِغم، مثل از دست دادن عزیزی، اونجا هم داد میزنی. دیدم، افرادی که از سَرِغمِ از دست دادن، چطور فریاد میزدن و بالعکس افرادی که در سکوت خودشون، غم داشتند و بعد دچار چه بیماریهایی که نمیشدند. دقیقا این مورد رو تو خانواده داشتیم، چون در زمان غم با گریه، احساسش رو تخلیه نکرده بود. بعداز مدتی دچار مشکلات عصبی شد که روانشناسان و روانپزشکان راه درمانش رو فریاد زدن و گریه کردن تشخیص دادند.
خب شاید فکر کنید فریاد زدن به همین مواردی که تا الان گفتم مربوط بشه. "دبی فورد: به خودتان اجازه دهید که هر آنچه در درون دارید، احساس و ابراز کنید"
شاید خانمی که در ابتدا ازش گفتم هم بخاطر، اسیر یه سری از باورهای اشتباه که زن خوب، که فریاد نمیزنه، بوده و برای همین از لحاظ جسمی هم داغون بود. فریاد زدن واقعی به معنای گفتن و بروز دادن احساسات در زمان خودش هست. چقدر از ماها بخاطر ترس از این قضاوتها، نتونستیم ابراز احساس داشته باشیم. چقدر احساساست خشم، ترس، نگرانی، غم و... رو سرکوبش کردیم و اینجاس که به معنای واقعی صدامون خفه شد.
این کتاب حالا به من میگه فریاد بزن، فریاد زدن کار بدی نیست. روشی هم برای فریاد زدن پیشنهاد داده، که اگر نمیخواهید مزاحم کسی شوید، سرتان را در بالش فرو ببرید و فریاد بکشید.
در نتیجه فریاد زدن باعث کاهش استرس و جلوگیری از بیماری میشود.
شما هم احساسات سرکوب شده ای داشتین؟