امیرحسین حسن پور
امیرحسین حسن پور
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

خودکشی با نیت قرب الی الله

عکس ربطی به متن ندارد.
عکس ربطی به متن ندارد.

«تک تک خط های داستان تخیلی و برگرفته از ذهن مریض نویسنده است»

یک دوست آخوندی دارم که خانه‌شان وسط کوه‌های هفت‌تیر مشهد است و پنجره‌ی دستشویی‌شان حکم بام مشهد را دارد، آدم باهوشی‌ هست و خیلی فکر می‌کند، دو سه باری اصطلاحا رفته بود تا مرز چپ کردن و این که از حوزه بزند بیرون ولی منصرف شد.


به قول رفقایش از این آخوند‌های روشنفکر التقاطی هست که یکی در میان احکام دین مبین را منسوخ می‌کند، اگر پنج درصد آخوند‌ها این شکلی باشند دنیا هزاربار زیباتر‌ می‌شود، با خدا رابطه‌ی خاصی دارد، فحش‌های رکیک به مادر و آبجی خدا میدهد و بعدش می‌گوید که این فحش ها مثل این است که به یکی بگوییم چه دم زشتی داری.

خلاصه می‌خواهم بگویم آخوند عجیبی هست، شما هم قبول کنید که متن طولانی‌تر از این نشود، این اواخر به این نتیجه رسیده است که هر انسانی در آخرت قطعا حقوق خودش و خدا را می‌تواند راست و ریست کند ولی حق الناس را نه، به همین خاطر راه افتاده توی خیابان از مردم برای این که هم لباس‌هایش اذیتشان می‌کنند عذرخواهی می‌کند، از تن‌فروش‌ها برای این که حرفه‌شان را به دیگران نسبت می‌داده عذرخواهی می‌کند، از دختر‌های مردم برای گشت ارشاد عذرخواهی می‌کند و خلاصه از همه عذرخواهی می‌کند، مبادا حقی به گردنش بماند.

چند هفته پیش از حوزه‌ی علمیه به خاطر این که گفته بود مغز فروشی از تن فروشی گناه‌ بدتری هست و خیلی از حوزوی‌های ما مغزشان را مفت فروخته‌اند در حالی که تن فروش‌ها اقلا پول می‌گیرند انداختنش بیرون، از خانواده هم یک جفت والدین آبرودار دارد فقط، کسی هم که زنش نمی‌شود، کاری هم جز آخوندی بلد نیست، چند بار نشسته رو‌به‌رویم و اثبات کرده که تنها فرقش با کولرآبی در صحبت کردن و استنباط کردن است و البته چون ایران گرم است و کولر آبی سرد می‌کند، کولرآبی کارآمدتر است.

من خیلی سعی می‌کنم اثبات کنم زندگی هنوز زیبایی‌های خاص خودش را دارد ولی خوب کفه‌ی استدلال‌های او واقعا می‌چربد، یک روز صدایم زد و روی کاغذ برایم کشید که اگر همین الان خودکشی کند از رنج این عالم کاسته، توامان ریسک انجام بدی‌ها در این عالم را کم کرده و در عالم آخرت هم با توجه به این که حق الناس سنگینی ندارد احتمالا خیلی سریع به جاهای خوب میرسد، من که دیدم از خر شیطان پایین بیا نیست گفتم خوب منتظر چی هستی؟ خداروشکر آدم‌هایی که خانه‌شان روی کوه است مشکلی برای خودکشی ندارند به هر حال یک پرتگاهی دره‌ای چیزی توی آن کوه‌ها پیدا می‌شود، نخواستی ۱۴ متر عمامه جنس کتان محکم هم داری، حلق‌آویز کن خودت را، این دوست‌مان برگشت و گفت دقیقا تنها جای کار که ایراد دارد همینجاست، هر جایی که خودکشی کند به هر حال برای یک عده بد می‌شود و حق الناس است، توی خانه‌شان خودکشی کند پدر و مادرش آبرو‌یشان می‌رود، توی کوه خودکشی کند می‌گویند آخوند‌ها هم به ته خط رسیدند و...


نشستیم فکر‌هایمان را ریختیم روی هم، قرار شد برویم جنوب، قایق ماهی‌گیری اجاره کنیم، من و او تنها، بزنیم به دل دریا، به دست و پایش بلوکه سیمانی ببندم و بندازمش کف دریا، بعدش هم خودم لباس‌هایم را خیس کنم و برگردم بگویم غرق شده و آدرس اشتباهی هم بدهم که جنازه‌اش هم پیدا نشود.


فردا با یونس داریم می‌زنیم به دل جاده به قصد جنوب‌.

داستانادبیاتخودکشیآخوندکتاب
بیشتر آشنا میشیم حالا.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید