همین اول کار به شما بگویم که من حیثالمجموع ۱۴۰۲ برای من سال خوبی بود؛ البته که چند سالیست حال ما در این سرزمین آنقدرها هم خوب نیست!
۱۴۰۲ برای من کلی حذف و اضافه و رشد داشت. آدمهای قدیمی حذف شدند، آدمهای جدید آمدند؛ قاعدهای که هیچ زمان در زندگی نقض نمیشود. علاوه بر این مجموعهای از رشدهای شخصیتی، کاری و... را گذراندم که حداقل کمی به آینده امیدوارم میکند. مقدمهچینی بس است! اجازه دهید شروع کنم به ذکر تک تک درسهایی در این سال گرفتم.
بالاخره روزی به این نتیجه میرسید که هیچ میزانی وجود ندارد. هیچ متر و معیاری برای این که شما خودتان را با آن مقایسه کنید یا در مقابل دیگران قرار بگیرید وجود ندارد. شما در نهایت میتوانید یک کار را بهخوبی پیش ببرید و در مسیر آن به لذت و خوشی برسید. تک تک انسانها منحصربهفرد هستند؛ چرا که تجارب و برداشتهای هرکسی از زندگی بسیار متفاوت است. مولفههای موجود در هر انسان بهقدری زیاد است که در هیچ جفت انسانی دیتای یک شکل نخواهیم یافت؛ بههمین دلیل راه هر کس هم بسیار منحصربهفرد و جدا از دیگران است.
فکر میکنم باید دست از مقایسه کردن خودتان با دیگران و میزانهای مختلف دست بردارید. تنها یک مسیر را میتوانید انتخاب کنید که اتفاقا علاقه شما هم هست؛ چیزی که میتواند به زندگیتان معنا ببخشد. طی کردن این مسیر مورد علاقه علاوهبر معنا، حس ارزشمندی هم به شما خواهد داد. البته فکر میکنم تنها باید به یک معیار توجه کنید، آن هم تفاوت امروزتان نسبت به دیروز است.
کل تصوری که من از مطالعه و رشد دانش در ذهنم تا چند ماه پیش داشتم، خواندن کتاب و دیدن دوره بود. من کتاب میخواندم چون کتاب خواندن خوب است! اما باور کنید این گزاره بزرگترین خیانتیست که در حق کتاب و کتابخوان میکنند. صرف کسب دیتای کتاب و خواندن متن فقط ما را در ادا فرو میبرد. اجازه دهید ادا را بیشتر برایتان توضیح دهم: خواندن کتاب به یک دانش عمومی میدهد؛ این بدان معنیست که دیتای ما یک دیتای کلی است و بسته به جزئیات موقعیت دیتای جدایی دریافت نمیکنیم.
برای مثال ما درباره ADHD مطالعه میکنیم و براساس علائمی که داریم حدس میزنیم ADHD داشته باشیم؛ اما همان علائم ممکن است از مسئلهی دیگری نشأت گرفته باشد. قسمت بد ماجرا هم اینجاست که امکان دارد اداها چارچوبی برای ذهن ما بسازند و تفکرِ در چارچوب ما را زندانی کند. بهترین راه مقابله با فلج شدن توسط ادا، شکستن هر چه چارچوب فکری و اعتقادیست.
این کار نه تنها ما را از زندان خودمان آزاد میکند؛ بلکه به رشد مغزمان هم کمک بهسزایی میکند. فکر میکنم تا جایی که توان یاری میکند باید چارچوبشکنی کرد!
اگر همین الان بخواهید جدول عمر ۹۰ ساله انسان را بر اساس سن خود تکمیل کنید، میبینید که زمان زیادی ندارید. راستش را بخواهید همیشه آنقدر که تصور میکنید زمان ندارید! زمان مسئلهی مهمی است که نادیده گرفتن آن میتواند ضرر زیادی به ما بزند. یک مثال ساده از اهمیت زمان این است که بسیاری از کسبوکارها بهدلیل اجرای ایده در زمان نامناسب شکست میخورند. فرصت را غنیمت بشمارید!
اما اهمیت زمان تنها موضوع مورد بحث نیست، مولفهی دیگری که وابسته به زمان است و امروزه مانند یک گوهر نایاب پنداشته میشود، صبر است. گاهی اوقات تلاش بیشتر کشک است! آن زمان تنها صبر است که به کمک شما میآید. بسیاری از موارد هستند که باید صبر پیشه کنیم و اجازه دهیم زمان مسائل را حل کند. در برخی موارد نباید عجله کنید؛ گذشت زمان راه را به شما نشان خواهد داد.
این موضوع را میتوانم به شکل دید افقی و عمودی هم برایتان توضیح دهم. قبول کنید یا نه چیزهای خیلی زیادی در زندگی وجود دارند و بسیار سطحی و مسخره به وقایع نگاه میکنیم. هر واقعه و رویداد میتواند فضای دید بسیار بزرگی داشته باشد؛ اما ما همیشه به جزئیترین بخشها که اهمیتی ندارند توجه میکنیم. علاوه بر این اگر بتوانیم دیدمان به زندگی را توسعه دهیم و درگیر حواشی نباشیم میتوانید زندگی لذت بخشی را تجربه کنیم.
اجازه دهید دقیقتر صحبت کنیم: اگر فکر و ذکرتان این است که با باجناقتان رقابت کنید و ماشین و خانه جدید ترین بهدست آورید، عملا زندگیتان را باخت دادید! شما میتوانید از تک تک لحظات زندگی لذت ببرید؛ اما این لذت برای زمانیست که شوق و اشتیاقتان را پیدا کردید، مسیرتان را طی میکنید و در حال اکتشاف هستید. در این زمان دیگر به دنبال اثبات برتری خود با حواشی نیست و در آرامش و آسایش غرق هستید.
خوش به حال کسانی که دیوانه هستند! فکر میکنم آخرین درس مهم این سال و تمامی سالهای زندگی دیوانگیست. درست زمانی که مردم تصور میکنند شما دیوانه هستید یعنی دارید مزه زندگی را بهخوبی میچشید. انسان خوب از نظر این جماعت یعنی فردی که درگیر روتینهای بیخود با دغدغههای پَست و در منطقه امن خود است. زمانی که لقت دیوانه به شما اطلاق میشود، گویی بالاخره آن منطقه امن را رها کردهاید تا زندگی را احساس کنید، نه این که خود را در آغوش چارچوبهای ذهنی مضخرف انسان قرار دهید.
پانویس: تصاویر برخی از عکسهایی هستند که توسط خودم در سال ۱۴۰۲ ثبت شدند.