بعد از مدت ها تصمیم میگیریم یک برنامه ورزشی را شروع کنیم.
روزها و هفته ها سپری میشوند و کم کم نتایج روی ترازو و آینه خود را نشان میدهند.
چنان حس رضایتی در ما شکل میگیرد که قسم میخوریم تا زنده ایم ورزش را رها نکنیم.
ولی کم کم مشکلی پیش می آید. ورزش ها سخت تر و پیچیده تر می شوند و نه تراز و نه آینه، چیزی جدیدی به ما نشان نمیدهند.
تا به خود می آییم می فهمیم که از ورزش کردن متنفر شده ایم. تا جایی که اراده مان یاری کند به انجام آن ادامه میدهیم ولی بالاخره ذهنمان بر ما چیره میشود و ورزش را کلا رها میکنیم.
واقعا چطور میشود کاری که روزی انقدر برایمان مفید و لذت بخش بوده که حاضر بودیم برای انجام دادن مداوم آن قسم بخوریم، برایمان به قدری زشت و کریه شود که مغز برای انجام دوباره آن با حد توانش با ما مقاومت کند؟
متاسفانه برعکس بسیار هستند کارهای اشتباهی که با وجود اینکه بلافاصله بعد از انجام آن ها پشیمان میشویم و تصمیم میگیریم دیگر آن ها را تکرار نکنید، ولی بعد مدتی مغز چنان ما را به انجام آن ها ترغیب میکند که انگار کل هستی مان وابسته به انجام آن هاست.
به درستی علت مخالفت مغز با کارهای مفید چیست؟ مگر نه اینست که مغز باید ما را به انجام کارهایی وادار کند که حقیقتا به نفعمان هستند و ما را به اهدافمان نزدیک تر میکنند؟ پس چرا مغز دقیقا برعکس اینکار را انجام میدهد و به ضررمان عمل میکند؟
در این مقاله سعی میکنیم پاسخ به این سوال را از خود مغز جویا شویم:
مخلافت مغز با انجام کارهای درست میتواند دلایل متعددی داشته باشد ولی مهمترین و تاثیرگذارترین آن ها، این دو مورد هستند:
این یکی از بدترین رفتارهای ما هنگام انجام کارهای مفید و ثمربخش است طوری که مدام سعی میکنیم آن ها را به نحو بهتری انجام دهیم، طوری که انقدر آن ها را برای خود سخت میکنیم که انجامشان عملا برایمان غیر ممکن می شود.
کمال گرایان بیشتر در این تله گرفتار میشوند زیرا مدام به مهارت های خود شک میکنند و حتی در کارهایی که در آن استاد هستند و به بهترین نحو آن ها را انجام میدهند، وسواس نشان میدهند و هیچ گاه رضایت شان جلب نمی شود.
این مسئله آنقدر مهم است که بنده مقاله ای کامل را با عنوان "اجازه ندهید نقاط قوتتان جلوی نقاط ضعفتان را بگیرند" به این موضوع اختصاص داده ام که پیشنهاد میکنم مطالعه فرمایید.
ذهن ما عاشق لذت های لحظه ای است، برای همین مدام ما را به کارهایی ترغیب میکند که به ما لذت آنی و لحظه ای میبخشند، حتی اگر این کارها بی فایده و مضر باشند.
اگر بخواهید قید و شرطی در لذت بردن قرار دهید، ذهن به سادگی آب خوردن، کلا قید کار را میزند. بنابراین با به عقب انداختن لذت ها و مشروط کردن آن ها به چیزهای دیگر، مطمئن باشید هیچوقت آب تان با مغز در یک جوب نمیرود.
بنابراین سعی کنید از تک تک لحظه های کارتان لذت ببرید.
مثلا به عنوان یک دانش آموز هر زمان مسئله ای را حل میکنید یا با مفهومی آشنا میشوید، اجازه دهید حس رضایت در وجودتان جریان پیدا کند و فکر نکنید حتما باید در امتحان یا کنکور رتبه ی بالا بگیرید که لیاقت لذت بردن را داشته باشید.
یا اگر برنامه ورزشی را انجام میدهید، سعی کنید لذت را از همان لحظه لحظه ورزش کردن و حرکاتی که انجام میدهید پیدا کنید. لذت را به آینده موکول نکنید و نگویید تا به وزن و هیکل ایده آلم نرسم، راضی نخواهم شد.
اگر دقت کنید در تک تک عادت هایی که به صورت خودکار در ما شکل میگیرند، این مورد به وضوح دیده میشود. وقتی شما پست های اینستاگرام را بالا و پایین میکنید، ذهن هیچ اهمیتی به آینده نمیدهد و تمام تمرکزش را روی حال معطوف میکند. کاری ندارد دیدن این پست در آینده حالتان را خوب میکند یا نه، همین که در حال شما را رضایت کند کافی است. این موضوع در مورد باقی عادات همچون انجام بازی های ویدیویی، تماشای فیلم و سریال، خوردن خوراکی ها و غیره نیز صدق میکند.
اراده شما مانند نیروی عضلاتتان است! به سرعت ته میکشد و به کندی بازسازی می شود.
بنابراین در روز فقط چند بار میتوانید ذهن تان را مجبور کنید تا کاری را انجام دهد که دوست ندارد. بهتر است در همین زمان کوتاه یاد بگیرید که از انجام آن لذت ببرید تا بتوانید دوباره به انجام آن ادامه دهید.
کلام آخر
با اتکا به دو تکنیک ارائه شده، میتوانید کارهایی که ذهن تان مدام از آن ها فرار میکند را نه تنها انجام دهید، بلکه به یک عادت تبدیل کنید. تنها کافی است کارها را بی دلیل برای خود سخت نکنیم و تمرکزمان را روی کارهایی قرار دهیم که به راحتی آن ها را انجام میدهیم. همچنین لذت ها را برای خود شرطی نکنیم و به جای اینکه آن ها را به آینده موکول کنیم، از لحظه لحظه آن ها لذت ببریم.