خدای من .
وای خدای من .
چه میشد اگر حالا که ادعای داشتن تمدن می کردند دیگر داد نمی زدند .
چه میشد اگر عین یک کرم که ذره ذره روانت را می جود ولی ادعای دوست داشتنِ تو را هم میکند نبودند .
روی یک کاغذ چسبان برای خودم این جمله را نوشتم و آن را تا زمانی که زنده ام برای خودم نگهش میدارم : خواهش میکنم ازت که به هیچ عنوان داد نزن .
سوهان ها کم کم تو را می آزارند . شمشیر نیستند اما سوهان که هستند .
داد نزنیم .
داد نزنیم .
بابا جان داد نزنیم دیگه .
خب مگه چی میشه اگر مثه آدم حرف بزنین . تُن صدای نکره تان را برای چه بالا می برین بی معرفتا؟
نمی کُشین زجر کُش می کنین ...
جامعه ی من و من داریم هر روز بی طاقت تر و بی صبر تر از قبل می شویم .
خب شما که دارید این شرایط را می بینید خب صدایتان را بیاورید پایین .
کاش قبل از بچه دار شدن تمام پدر و مادر ها را احضار می کردند به دادگاه . و در آنجا ازشان می خواستند که سوگند بخورند با دعوا کردن و با داد زدن به روح و روان فرزند عزیز تر از جانشان آنقدر ظلم نکنند و در صورت بروز چنین رفتاری به عنوان جریمه حق حضانت فرزندشان را برای یک هفته ازشان بگیرند .
پ.ن : خدایا توی همین لحظه ازت یه خواهش دارم اون هم اینه که هیچوقت اجازه نده کسی صدای داد زدن من رو بشنوه . الهی آمین