ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسین مجیری
امیرحسین مجیریبذارید بهش فکر کنم. طبقه‌بندی مطالب در «انتشارات».
امیرحسین مجیری
امیرحسین مجیری
خواندن ۴ دقیقه·۸ ماه پیش

مرگ گربه‌ای ایرانی است

مترجم: امیرحسین مجیری

مقدمه

از مجموعه‌ی داستانی The Hangman – چاپ شده در مجله PEPCOMICS شماره ۳۷، مارس ۱۹۴۳

داستان کوتاه «مرگ گربه‌ای ایرانی است» (Death Is a Persian Cat) نوشته‌ی آلن بریستر (Alan Barrister)، یکی از روایت‌های مرموز و جنایی مجموعه‌ی «Hangman» است که در شماره ۳۷ مجله‌ی PEPCOMICS منتشر شده است. این مجله که در دوران جنگ جهانی دوم و اوج شکوفایی کمیک‌های قهرمان‌محور آمریکا به چاپ رسید، بیشتر با شخصیت‌هایی مانند The Hangman و The Shield شناخته می‌شود.


در این داستان کوتاه، برخلاف محورهای ابرقهرمانی رایج، با فضایی کارآگاهی-جنایی روبرو هستیم که در آن قتل با روشی پیچیده و نامحسوس رخ می‌دهد و عنصری غیرمنتظره یعنی یک گربه ایرانی، کلید حل معما می‌شود. به کارگیری مفاهیمی مانند سم‌پاشی تدریجی گیاهان، سوءاستفاده از عادات روزمره مقتول، و نابودی شواهد با شعله‌افکن، داستان را در قالب اثری کلاسیک از ادبیات جنایی دهه‌ی ۱۹۴۰ جا می‌دهد.

داستان در یک عمارت بزرگ روستایی در اطراف یک گلخانه شیشه‌ای جریان دارد، و بافت پر از جزئیات باغی، معماری، و اشاره به گیاهان خاص، علاوه بر رمز و راز مرگ، حسی شاعرانه اما تاریک به روایت می‌دهد. متن اصلی کامل اسکن نشده بود و کمی افتادگی داشت و برای همین ممکن است ترجمه کمی اشتباه داشته باشد.

مرگ گربه‌ای ایرانی است


داستانی از Hangman
نوشته‌ی: آلن بریستر

آن بعدازظهر در عمارت خانواده‌ی گورملی خسته‌کننده بود. تنها دلیل حضور باب دیکرینگ در آن قصر بزرگ، دوستی قدیمی‌اش با ماتیاس گورملی بود. باب از طبیعت و معماری ویلایی عمارت لذت می‌برد، ولی دلش با مهمانی‌های اشرافی گرم نمی‌شد. بحثی میان ماتیاس و همسرش النور بر سر موضوعی بی‌اهمیت، به‌سرعت بالا گرفت و نام جیمسون گورملی، برادر ماتیاس، هم وسط کشیده شد. از آن لحظه، تنش در خانه بالا گرفت.

باب در اطراف گلخانه قدم می‌زد که ناگهان النور گورملی را دید که با چهره‌ای آشفته و لباسی سبز رنگ در باد، با شتاب از گلخانه بیرون آمد. وقتی به او رسید، چهره‌اش از وحشت رنگ باخته بود.
او با صدایی لرزان گفت:
«اون توئه، ماتیاس... مرده!»

باب فوراً دستش را رها کرد و با چند گام بلند وارد گلخانه شد. در یک نگاه، همه‌چیز را بررسی کرد. جنازه‌ی ماتیاس، مچاله‌شده، مقابل گلدان شمشاد انگلیسی افتاده بود. صدای بسته شدن آهسته‌ی در پشتی گلخانه را هم شنید. بدون معطلی به سمت دیواره‌ی شیشه‌ای دوید و در لحظه‌ای کوتاه، سر یک مرد را دید که پشت درخت‌های اقاقیا ناپدید شد.

باب نفسش را به‌تندی بیرون داد. برگشت و جنازه را وارسی کرد. از چهره‌ی درهم‌کشیده‌ی ماتیاس فهمید که علت مرگ: مسمومیت بوده.

در همان لحظه چشمش به تکه‌کاغذی افتاد. آن را برداشت، سریع خواند و زمزمه کرد:
«هومممم... مثل اینکه ماجرا برای هنگمنه!»

بعد از چند ساعت، پزشکی قانونی اعلام کرد:
«آرسنیک. خودکشی.»

النور با لحنی جدی گفت:
«شوهرم هیچ‌وقت سم تو خونه نگه نمی‌داشت. و اصلاً هم اهل خودکشی نبود. زندگی رو دوست داشت.»

کارآگاه پرسید:
«برادرش، جیمسون، کجاست؟ همین چند لحظه پیش اینجا بود.»

در همان زمان، در اتاقی زیر گلخانه، سایه‌ی مردی با چهره‌ای عادی و موهایی به رنگ ماسه زیر نور لامپ دیده شد. او چیزی کوچک و بی‌جان—بدن یک گربه ایرانی—را روی نیمکت گذاشت. ابزارهای جراحی کنار گربه بودند. اتاق پر از صدای چکه‌ی مایعی مرموز بود.

ناگهان، مرد کبریتی روشن کرد و به سمت مشعل رفت. شعله‌ی سرخی فضا را روشن کرد. او اسکالپلی برداشت، آماده‌ی بریدن پای گربه شد که صدایی محکم فریاد زد:
«بسه!»
او متوقف شد.
سایه‌ی دار و طناب دار زدن، به‌وضوح بر چهره‌اش افتاد.
صدا گفت:
«بی‌احتیاط بودی، جیمسون. این گربه مدرک جرم توئه.»

جیمسون با ترس گفت:
«چی می‌گی؟»
هنگمن گفت:
«تو برادرتو مسموم کردی. خیلی با زرنگی هم عمل کردی. برگ شمشاد رو با آرسنیک خالص آغشته کردی. می‌دونستی که ماتیاس عادت داشت برگ‌های شمشاد رو بجوه. حتی گربه هم از اون برگ‌ها خورده بود. همزمان با برادرت، اونم مرد.»

هنگمن ادامه داد:
«تو برای نابود کردن مدرک، از بازجویی فرار کردی، مشعل آوردی، اومدی گربه رو بسوزونی...»

جیمسون خواست خودش را به قوطی آرسنیک برساند. نور سبز فسفری از آن ساطع شد. هنگمن گفت:
«اونا میان سراغت، جیمسون. طناب دار منتظرته. و با تو، پلیدی هم نابود می‌شه.»

جیمسون جیغ زد، به سمت پودر سبز خیز برداشت، مشتش را پر کرد و داخل دهانش ریخت:
«نه! دار نه! دار هیچ‌وقت منو نمی‌گیره!»

چند لحظه بعد، باب از زیرزمین بیرون آمد. به گلخانه نگاه کرد. گیاهان در شکوفایی کامل بودند—شاهکار شیطانی جیمسون گورملی. او مدتی درنگ کرد سپس رفت تا تحقیقات را تکمیل کند.

تصویری از داستان (تولیدی با هوش مصنوعی چت جی پی تی)
تصویری از داستان (تولیدی با هوش مصنوعی چت جی پی تی)


داستان کوتاهکمیکداستانادبیات داستانی
۱
۰
امیرحسین مجیری
امیرحسین مجیری
بذارید بهش فکر کنم. طبقه‌بندی مطالب در «انتشارات».
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید