یه روز تو یه جمعی بودم یه روانشناسی ارائه داشت. یکی از بدترینهای ارائههای ممکن بود. یعنی میخواستم پاشم خرخرشو بجوم. در حالی که همه عشق کرده بودن و خیلی فعال در بحث شرکت میکردن.
دلیلیش هم خیلی ساده بود. پاورپوینت دکتر هیچ بویی از Consistency و تراز بودن نداشت. فونتها داغون. از اسلاید زده بود بیرون. نیم فاصله و نقطه ویرگول هم که اصلا انگار دکتر مملکت نمیدونست چیه. اصلا نمیشه سهواً انقدر گند بزنی تو یه چیزی. یه ساعت خراب هم روزی ۲ دفعه ساعت درست رو نشون میده اما این دکتر اون دو تا چیز درست رو هم نداشت. انگار عامدانه کمر به قتل اصول قواعد نگارشی و طراحی گرفته بود.
دوستانی که منو میشناسن میدونن چقدر روی نیمفاصله و نقطه ویرگول و ترازبودن حساسم. خلاصه سرتونو درد نیارم. پاشدم رفتم تو شکمش که خانم دکتر مرسی بابت ارائه، من که چیزی نفهمیدم ازش. حتی فرصت ندادم بپرسه چرا.
گفتم من که نفهمیدم چه گفتین ولی من حاضرم اسلایدهاتونو بگیرم به رایگان درست کنم که انقدر ایدهآلگراها و OCDهایی مثل من را اذیت نکنین. پاورپوینت شما برای روح من مثل این بود که با ناخون بکشی روی تخته سیاه. خلاصه هرچی خواستم در قالب مثال و حکایت آخوندی بارش کردم.
خلاصه که غر زدنم تموم شد گفت این نظر لطفته ولی فرضا اسلایدهای منو که قرار نیست دوباره ببینی درست کردی با اسلایدهای بقیه چه میکنی؟
گفت ایدهآلگرایی یه جور فوبیاست که کلی دردسر برات ایجاد میکنه. قطعا تا حالا کلی کار و پروژه رو تنها به این دلیل که از نظرت ایدهآل نبوده تموم نکردی یا منتشر نکردی و چه موقعیتهایی که تا الان به این دلیل از دست ندادی.
گفت چیزی که از نظر توی ایدهآلگرا ناقصه از نظر عموم جامعه کامله. برای همین باید بر این ترس از کامل نبودن غلبه کنی تا بتونی بیش از پیش موفق بشی.
تنها راه رهایی از فوبیا هم تکنیک غرقه سازیه. باید خودتو عامدانه در معرض ترسهات قرار بدی.
به عنوان مثال، کسی که دچار تنگناهراسی (کلاستروفوبیا) میباشد، به مدت ۴ ساعت در یک کمد قرار گرفته و در کمد قفل میشود و یا شخصی که ترس از پرواز دارد، با یک هواپیمای سبک راهی آسمان خواهد شد. - منبع
پیشنهاد داد که تو کار بعدیت عامدانه یه سری چیزها رو خراب کن و منتشر کن. این موضوع رو من توی سومین مقالهم در ویرگول با عنوان چک لیست طراحی فرم ثبتنام انجام دادم. عامدانه یه سری چیزها رو رعایت نکردم. املا رو اشتباه نوشتم. نیمفاصله رو رعایت نکردم و منتشرش کردم. واقعا تجربهی سختی بود. هی میرفتم ببینم کسی چیزی میگه یا نه که بالاخره این دوستمون این رو گفت.
آخر هم دووم نیاوردم و رفتم و همهی مقاله رو اصلاح کردم اما دیدم از اون همه غلط عامدانه فقط یک نفر اون هم به یک غلط اشاره کرده بود که اونم احتمالا مثل من از این بیماری رنج میبرد.
خلاصه که مقالهها رو عامدانه غلط مینوشتم تا این ترس بریزه. هر چند هنوز اثراتی ازش تو وجودم هست و خیلی وقتها مانعم شده برای کارهای جدید اما راهشو فهمیدم. مثلا توی IGTV اولم توی اینستاگرام ابعاد تصویر درست نبود و وقتی منتشرش کردم متوجهش شدم. با وجود اینکه تک تک سلولهام میگفت برش دار اصلاحش کن و دوباره منتشرش کن بر این حس غلبه کردم و گذاشتم همینجور ناقص باقی بمونه.
جالبش اینجا بود که جز یک نفر کس دیگهای این اشتباه رو به من نگفت. البته که درس گرفتم و برای IGTV بعدی و این موضوع رو درست کردم.
خلاصهی کلام اینکه این ایدهآلگرایی برای خیلی از ما باعث میشه کار رو شروع نکنیم. مثلا همین الان من میخوام ضبط ویدئوی آموزشی رو شروع کنم و هی با خودم میگم بزار نور مناسب تهییه کنم. میکروفون خوب بگیرم. پسزمینهی خوب چاپ کنم و الی ماشالله دلیل دیگه که شروع آموزش آنلاین من رو متوقف کرده.
شما هم اگر مثل من با این مشکل روبرو هستین به نظرم بهترین روش همین غرقهسازیه. خودتون رو مجبور کنین به کار ناقص تحویل دادن و مطمئن باشین کار ناقص شما هنوز از کار کامل کلی آدم جلوتره.
یه مثال دیگه هم بزنم و تمام.
اولین مقالهی من با عنوان چه پترنهایی در زبان فارسی قرینه میشوند؟ سه ماه طول کشید تا منتشرش کنم. اتفاقا بهترین مقالم تا این لحظه هم بوده. بیش از ۱.۵۰۰ بازدید داشته. بیشترین تعداد لایک بین مقالات رو داشته. بارها بهش ارجاع شده. اگر با همین نسبت میخواستم مقاله بنویسم تو این ۱۴ ماه تنها ۴ مقاله نوشته بودم که اتفاقا مقالات بهشدت فاخری هم بودن اما تهش ۶.۰۰۰ بازدید داشتم. ۳۰۰ لایک داشتم و خوب تعداد کمتری از شما هم منو فالو میکردین.
به جاش تا الان ۳۶ مقاله منتشر کردم. این یعنی هر ماه به طور متوسط ۲.۵ مقاله داشتم. نتیجش شده اینکه تا الان ۱۳.۰۳۴ بازدید داشتم. بیش از ۷۰۰ لایک گرفتم و الان بیش از ۴۰۰ فالور دارم.
این از نتایج همون حرف خانم دکتره.
آپدیت: در زمان نوشتن مقالهی چرا میگم موفقیت شانسیه؟ در مورد اینکه چطور یه مقاله ی ۱ روزم تونستن تمام رکوردهای مقالهی اول رو بزنه توضیح دادم.