ویرگول
ورودثبت نام
سیمین حیدریان
سیمین حیدریان
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

حادثه عشق ..

ز هجرت می کشم بار جهانی

که گویی من جهانی را ستونم
ز هجرت می کشم بار جهانی که گویی من جهانی را ستونم


در بیکرانه زندگی ، لا به لای لایه های  زمان ، در گذر از لحظات، به اندازه عمرت ، 

ادم خواهی دید...

برخی  ،را  هیچ  حس ،نمیکنی ، بسان  دو ماشین در دوطرف جاده 

برخی رهگذرن ،به  یک نگاهی ، که از کنارت می گذرند
بعضی ها  به فاصله  یک چای ، هم صحبتت میشوند

چندتایی هم ، به طول یک زندگی ، رفیقت ،
در این میان ، یک نفر اما ، حضوری متفاوت خواهد داشت
به زندگی و قلبت ، گره خواهد خورد
حادثه تلاقی نگاهش ، شبیه رعد و برق ، دلت را خواهد لرزاند

بسان رنگین کمان، حسی زیبا ، ترا فرا خواهد گیرد

 این همان  " عشق" است، متفاوت از تمام دوست داشتنها،
همچون نسیم صبحگاهی ،نوازشگر روحت،

گاه به تندی طوفانی ، دلت را با غم، ویران میکند

گاه اما همچو باران ،آرامت می کند

بسان دریا ،در فراز و نشیب موجهایش، خواهی بود

قدرش را بدان و در قلبت نگهدار

که این زیباترین پدیده دنیاست ....


حال خوبتو با من تقسیم کندلنوشتهعشق
برای خودت زندگی کن ، نه برای نمایش به دیگران....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید