بعد از اینکه خبر تموم کردن کتابمو دادم یهو غیب شدم. فکر میکردم وقتی تموم شه قراره وقت بیشتری رو توی ویرگول بگذرونم اما اینطور نبود. یه جورایی ویرگول از اوایل تیر به بعد دیگه مثل قبل نیست. منظورم بعد از جنگه، دیگه اون حس و حال اردبیهشت و خرداد رو نمیده. نمیدونم چرا شاید من فرق کردم.
از وقتی که کتابمو تموم کردم تا الان طول کشیده که ویرایشش کنم؛ حذف صفحات و اینجور چیزا. الان آمادهس و قراره برم دنبال کارای چاپش.
همزمان که اونو مینوشتم؛ یادگیری زبان اسپانیایی رو همینطوری یهویی و بدون هدف خاصی شروع کردم. بعد حدود یه ماه و خوردهای لولم خیلی بهتر شد و به حد خوبی به عنوان یه مبتدی رسیدم (A2)
از اونجایی که انگلیسی رو تسلط دارم گفتم بد نباشه یه زبون دیگه رو یاد بگیرم. زبون آسونیه و زیاد سخت نیست؛ منابع زیادی هم داره (کلاس نمیرم براش)
الانم شروع کردم به دیدن انیمه و انیمیشن به اسپانیایی برای اینکه شنیداریم بهتر شه (میفهمم خیلیشو) بنظرم چهار زبانه بودن جالبه، فکر کنم سال بعدم باید پرتغالی رو یاد بگیرم چون 80 درصد شبیه اسپانیاییه🤔 اونطوری میشم پنج زبونه (تعریف از خود به حساب نیادا، نصف مردم ایران سه زبانن)
این مدت کتاب هم زیاد نخوندم ولی خب میتونم به دونده هزارتو و سه جلد آن شرلی اشاره کنم با چندتا کتاب ترسناک؛ من از بچگی کلا علاقه خاصی به آن شرلی دارم و تازگیا دارم کتاباشم میخونم. لازم به ذکره که لوسی مود مونتگمری هشت جلد برای آن شرلی نوشته که فقط یه جلدش انیمیت کردن (همونی که معروفه)
از اردبیهشت هم یه سری جدید ازش ساختن که بیست و چهار قسمته و سه جلد اول رو در بر میگیره، کاملا وفادار به متن اصلی، ایناهاش:

میخوام شروع به شعر نوشتن هم کنم، میخوام در وصف بزرگانی مثل کوروش بزرگ، داریوش بزرگ، انوشیروان دادگر، فردوسی، سعدی و کلی آدمای دیگه باشه که به ایران خدمت کردن.
خلاصه همینا، چیز خاصی جز اینا نبود (یه سه چهارتا رفیق آرژانتینی اسپانیایی هم جور کردم واسه خودم برای همون یادگیری زبان، جالبه که یه عدهشون فکر میکردن دخترا تو ایران حق تحصیل ندارن و اینجور چیزا :/)