آرامگه یار·۱ سال پیشدردِ جان ؛ جلال عضدآشکارا کنم این درد که در جان دارم عاشق روی توام از تو چه پنهان دارم من بیچاره کجا وصل تو یابم، لیکن می دهم جان به تمنّای تو تا جان دارم
آرامگه یار·۱ سال پیشرسوای دل ؛ رهی معیریهمچو نی مینالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دل من که با هر داغ پیدا ساختم سوختم از داغ ناپیدای دل
آرامگه یار·۱ سال پیشآدمیت ؛ سعدیتن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت سعدی
آرامگه یار·۲ سال پیشحالا چرا ؛ استاد شهریارآمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا، بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؛
آرامگه یار·۲ سال پیشداغ بندگی ؛ حافظوصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به به شمشیرم زد و با کس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به
آرامگه یار·۲ سال پیشوصال او ؛ فیض کاشانیوصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به مگو سرّ وجودش با مخالف که راز دوست از دشمن نهان به
آرامگه یار·۲ سال پیشآرامگه یار ؛ سعدیخرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست من در این جای همین صورت بیجانم و بس دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست
آرامگه یار·۲ سال پیشآرامگه یار ؛ حافظای نسیم سحر آرامگَهِ یار کجاست؟ منزلِ آن مَهِ عاشقکُشِ عیار کجاست؟ شبِ تار است و رَه وادیِ اِیمن در پیش آتش طور کجا؟ موعد دیدار کجاست؟