روز اول جدایی، آدم این دوری رو باورش نمیکنه. به خودش دروغ میگه. مغزش تقلا میکنه که این مصیبت رخ نده،غافل از اینکه اتفاق افتاده!
زمان معنا نداره، این لحظات خاطرهست که معنی داره. بهخودش میگه الان درو باز میکنم میاد. الان زنگ میزنه، الان پیام میده. با صدای هر زنگی از جا میپره؛ ولی خبری نیست. آدم تازه میفهمه تنهاست، تازه میفهمه چیو از دست داده و زندگی چقدر فرق میکنه وقتی یکی نیست که منتظرش باشی. منتظر اومدنش، زنگ زدنش، دیدنش، بودنش!
آدم همیشه روز دوم دلش بیشتر میگیره.