من کیستم؟ من کیستم؟ این جا بگویم کیستم! :)
سلام و عید همهتون هم (با تأخیر) مبارک باشه! ؛)
واقعاً من کیام؟؟ این سؤالیه که خیلیهامون باید از خودمون بپرسیم ... کلّاً به نظرم مقدّمهٔ شناخت، خودشناسیه ... بعد حالا قسمتِ جالبش کجاست؟ این جا که اگه به خودشناسی برسیم به معرفت هم میرسیم گویا ....
«أتَزعَمُ أنّکَ جِرمٌ صَغیر؟ وَ فیکَ انطَوی العالَمُ الأکبَرُ!»
آدم هر وقت خودش رو بشناسه جهانِ بزرگ رو هم میتونه بشناسه ... :)
وی از وقتی به خاطر دارد دنیا را از پشتِ دو قابِ عینک مشاهده کرده است. همچنین مورّخین نقل کردهاند که ناف این مولود را با کامپیوتر بریدهاند! از این سو وی از سهچهار سالگی با این موجود غریب و عجیب عجین بوده و هر گاه در مکانی یکی از این موجودات محاسبهگر را میدیده دیگر عنان ز کف میداده و از خود بیخود میگشته و دامن از دست میداده و اختیار گم میکرده و .... در نهایت به سراغِ آن موجود نازنین صفر و یکی میرفته و عوالم انسانی را از یاد میبرده و در عوالم دیجیتالی به کشف و شهود میپرداخته .... :))
از همین حیث کاتبانِ مادرِ تاریخ چنین گفتهاند که ایشان تا قبل از سنهٔ دوم از دورهٔ راهنمایی خود مالکیتی از جنس این موجود ناشناختهٔ دودویی نداشته فلذا در تمام افلاک به «ویروس متحرّک» مشهور بوده!! از آن حیث که اگر از ده کیلومتری یک عدد رایانه گذر مینموده و نگاهی ز رأفت بر آن مفلوک میانداخته ایشان هاردها و سیپییوها و رمها دریده و فدای نگاهِ زیبای وی مینموده است فلذا دفعاتِ بعدی که کسی قصد در روشن نمودن ایشان داشته ناز نموده و میگفته «تا زمانی که فلانی را برایم نیاورید روشن نمیشم!!»
و از عجایب خلقت آن بوده که هر گاه وی اراده مینموده هر کدام از این موجودات دیجیتال را که میخواسته تیمار مینموده و ز مادر نزاییده رایانهای که وی آن را درمان ننموده باشد ... :))))
در هر حال از دورانِ طفولیت وی بیشتر از این اطّلاعات موجود نیست و همان هم معلوم نیست که سندش به کجا میرود «و الله اعلم» :دی
وی از سه سالگی به کلاس زبان قدم رنجه مینموده و فیالحال با آن که فارسی را نمیدانسته به زبانِ فرنگیان بلبلزبانی مینموده و خواندن و نوشتن در زبانِ روباهِ پیر را فراگرفته بوده. پس از عبور هفت بهار از تولّد این عالمِ کامپیوتر و عارفِ دنیای دیجیتال و سالکِ راهِ محاسبه وی به ادبستان پای مینهد تا زبانِ شیرینِ پارسی را ز معلّمانِ دلسوز فرا گیرد و امیدی باشد برای امام راحل که فرمودهاند «امید من به شما دبستانیهاست» تا مرزهای علم و قلّههای فهم و معرفت را درنوردد و دانشمندی وارسته گردد که ...
که وی از ابتدا تنها به همان شیء بیجانِ جاندار علاقه نشان دادی و از درس و مدرسه گریزان بودی و از هیچ فرصتی برای مصاحبت با محاسبهگران و رایانگان دریغ ننمودی تا آن که ایشان را خانواده کتابی خریدندی که وی به آن طرّاحی وب و HTML/CSS یاد گرفتندی و پای به عرصهٔ پر خطر وب و برنامهسازی گذاشتندی!! :)))
پس از سالیانِ سال، با گذشت یازده بهار در آستانهٔ میلادِ دوازدهم از عمر پر صفر و یک این عالمِ نرمافزاری یکی از مشفقان درگاه و استادان کبار برای این نونهالِ نوجوانِ خام دنیاندیده کتابی با عنوانِ «آموزش گام به گام Visual Basic 6» هدیّت آورد تا راهنمای وی باشد دز سلوک و چراغی باشد در تاریکی و وانفسای برنامهنویسی! پس دستِ این بزرگوار به کدهای VB6 آلوده گشته و زین پس مگر دیگر میشد این ویروس متحرّک را متوقّف نمود؟؟ ... =))
سالیان متمادی گذشتند و کار به دبیرستان رسید که در آن مقال دیگر جایگاهِ کنکور (لعنة الله علیه) بود و این دلباختهٔ طریقت رایانش بالاجبار مجبور به ترکِ یار گشته و دراستِ کتبِ درسی نموده تا در کنکور موفّق گشته در رشتهٔ «علومکامپیوتر» دانشگاه تهران ورود پیدا کند.
پس به قولِ معلّم راهنمای وی «بالأخره به وصال یار رسید» استه و از آمال و آرزوهای روزگار تنها تلخی آن دوران بر دلش مانده که دو سال از یارِ جانی به دور بوده .... :((
پس چون دوران گذر کرده و ایشان پنج سالِ آزگار در دانشسرای علومِ تهران به ریاضیات و محاسبات مشغول بوده، به آغوشِ مهندسی شتافته و حال در مهندسی نرمافزار دانشگاه تهران مشغول به تحصیل میباشد.
آقا من که از حرفهای نویسنده نفهمیدم بالأخره من کیام؟؟ :)) شما بگید! ؛)
تا نوشتهٔ بعدی خداحافظ! 3>