سمت چپی را اول خواندم؛ سمت راستی را اول نوشته. ولی بنظرم خوب کردم. اگر برعکس میخواندم شاید «غول مدفون» هرگز خوانده نمیشد. شاید بگویید چون «هرگز ترکم مکن» ضعیف است، این شیوه بهتر است. نه، هر دو فوقالعادهاند. هر دو را برای یک نفر تعریف کردم. اصرار از جانب او بود. از «غول مدفون» به وجد آمد. از «هرگز ترکم مکن» خوشش نیامد. میدانستم نقل قصهوارش جذب نمیکند. چون اصلا «هرگز ترکم مکن» جنسش اینگونه نیست. برای همین هم میگویم «غول مدفون» را اول بخوانید. با خواندنش ابتدا «ایشیگورو» را خواهید شناخت. پس حالا میتوانید ادامه دهید.
«ایشیگورو» خوب رونالدینیویی میزند. «غول مدفون» را که شروع میکنیم، میگوییم با یک رمان فانتزی مواجهیم که در آینده اکشنهای جذاب و پایانی قهرمانانه خواهد داشت. فکر میکنیم در انتها سوالهایی که داستان ایجاد میکند همه پاسخ میگیرند. ولی اینجاست که «ایشیگورو» رمانی مینویسد تا فقط سوال طرح کند. حتی وادارت کند سوال طرح کنی. هدف نه فانتزیست و نه اکشن و نه پروراندن قهرمان و ... . اینها بازیچه دستان نویسنده میشوند تا داستان چند روز از زندگی پیرمرد و پیرزنی را نشان دهد. در طول داستان، مفهومی به نام حافظه، بقیه را به چالش میکشد؛ عشق را، صلح را، زندگی را. ناخودآگاه در آخر این سوال را خواهید پرسید؛ من کجای این داستانم؟
«هرگز ترکم مکن» هم همین است. مگر میشود زندگی دانشآموزان «هِیلشَم» را فقط از بیرون نگاه کرد؟ چرا سعی میکنید خودتان را از آنها جدا ببینید؟ اینجا هم هدف رمان خلق یک داستان علمیتخیلی یا رمانتیک نیست. هدف طرح سوالهای اخلاقی در دنیای مدرن نیست. قرار است باز گیج بمانید.
پس بخوانید هر دو را. و لازم است بگویم اسامی دو رمان را اینقدر سطحی برداشت نکنید؟