ارسلان حاجی نیلی
ارسلان حاجی نیلی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

اندر مصائب توسعه سازمان

همیشه تیم‌های ستادی که دغدغده و ماموریت توسعه سازمان دارند، سرمایه‌انسانی، سیستم و روش، و.....

مشکلاتی دارند، گفته میشه مثلا مدیرعامل ما را درک نمی‌کند، به ما بها نمی‌دهد، به ما توجه نمی‌کند!

خب به این فکر کنیم که ما در قطاری سواریم که با سرعت در حال حرکت‌ است. فشار اقتصادی ایجاب می‌کند که با حداکثر توان و پر گاز هم حرکت کند. وسط همین حرکت ما تیم‌های توسعه‌ای و ستادی فکر می‌کنیم به ارتقا سیستم‌های مختلف این قطار مثل موتور و ترمز و...

دائم به مدیرعامل و لایه ارشد شرکت می‌گوییم، صبوری کن، زمان بگذار، بودجه بگذار، فرصت بگذار برای آنکه این بخش سازمان تغییرات و بهبود‌هایی داشته‌باشد. قول می‌دهیم بعد از آن قطار بهتر حرکت کند.

به لایه ارشد که در بخش های فنی و صف‌اند، می‌گوییم کمی گوش کن، کمی با ما بیا، اگر فلان کار را طور دیگر انجام دهیم، بهتر حرکت می‌کنیم. در حالیکه آنها به شدت مشغول انجام کارهای خود‌اند.

به نظر می‌رسد که شاه‌بیت داستان همینجاست! اینکه این قطار هیچ وقت نمی‌تواند متوقف سود. به خصوص در زمانه‌ای که شرایط اقتصادی مثل امروزه کشور ما، آشفته حال باشد، حتی نمی‌توان کمی فشار و سرعت حرکت را کم کرد. اگر این قطار توقف کند، همه شرکت شکست خورده، از بین می‌رود. توقف قطار مساوی است با مرگ سازمان.

در نتیجه طبیعی است که مدیرعامل و سایر لایه ارشد در بخش‌های اجرایی، اول به بقای کل سیستم فکر کنند و دغدغه‌ی متوقف نشدن را داشته باشند. در این میان دغدغه‌ی ارتقا دادن سیستم‌ها و روش‌ها به انتهای لیست اولویت‌های ذهنی آنها سقوط می‌کند. به همین جهت صحبت‌های تیم‌های توسعه‌ای تبدیل می‌شوند به : مزاحمت، گیر دادن، دخالت کردن، کتابی حرف زدن، کنترل کردن، زیرآب زدن و....

درنهایت هر دو طرف فکر می‌کنند که دیگری او را درک نمی‌کند.

سختی کار ما همینجاست که باید این قطار را در حین حرکت ارتقا دهیم.

تصور می‌کنم سرنخ راهکار این مسئله یک جور درکِ دوطرفه است. اول ما تیم‌های توسعه باید درک بهتری از سختی کار در صف داشته باشیم. باید بتوانیم بخشی از استرس و فشاری که مدیرعامل بر دوش می‌کشد را لمس و درک کنیم. ضرورتِ این همه فشار و حجم کار را برای شرکت متوجه شویم.

سمت دیگر لایه ارشد سازمان است که باید این را درک و پذیرش کند، قطاری که هدایت می‌کند نیازمند تعمیرات، ارتقا و بهود است. اگر مدت زمان خیلی زیادی را بدون تنفس و پرفشار کار کند، بدون آنکه خرابی‌‌های آن بهبود یابد، قطعا روزی به بدترین شکل ممکن متوقف می‌شود. در آن زمان هزینه و سختی راه‌اندازی مجدد قطار به مراتب بیشتر و سخت‌تر خواهد بود.

احتمالا اگر این درک متقابل ایجاد شود :

ما تیم‌های توسعه‌ای از فضای ایده‌آل کتاب‌ها و مقاله‌ها کمی فاصله می‌گیریم، تلاش می‌کنیم روی بهبود‌هایی تمرکز کنیم و راهکارهایی پیشنهاد دهیم که عملی‌تر و در دسترس‌تر باشند. حتی اگر با کتاب‌ها مغایرت هم داشته باشد. به جای نقد کردنِ همه کس و همه چیز، بیشتر تلاش می‌کنیم همدردی کنیم و با حس حال سایر بخش‌ها هم‌تجربه و هم‌‌حس شویم.

لایه ارشد از سوی دیگر، تلاش می‌کند در عینِ انجام کار و تحمیل استرس‌ها، از زاویه دیگری به حرف‌های ما گوش دهد. حداقل لحظه‌ای را مکث و درنگ کند. حرف ما را تا انتها گوش کند. به قول به چشم خریدار، به صحبت‌های ما گوش کند. ما را شریک و همدردی ببیند که قصد کمک داریم.

در نهایت این چرخه تا بی‌نهایت وجود دارد. فکر می‌کنم تنها راه تعامل کردن است.

آیا اصلا راه دیگری وجود دارد؟

سازمانفرهنگ سازمانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید