Arshia Hemmat
Arshia Hemmat
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

در ستایش ناامیدی


در باب امید، نوشته‌های زیادی وجود دارد. در باب آمدن روزهای خوب، در باب صبر و ...

تمام این نوشته‌ها خوب است و البته امید‌بخش؛ تمام این نوشته‌ها به ما یاد می‌دهند که باید خوشحال‌تر باشیم ولی همواره در ذهن سوالی مطرح می‌شود؛ آیا امید جنبه‌ای دیگر از فرار ذهن است، درمقابل رویارویی با حوادث؟ آیا امید چیزی جز وعده‌ای پوچ برای بهبود اوضاع است؟

امید شاید آخرین سنگر انسان‌هاست برای ایستادن، برای مبارزه کردن و برای ادامه دادن...
اما آیا همیشه سعادت در ادامه دادن است؟ آیا همیشه اولین راه‌ها بهترین راه‌ها هستند؟

شاید امید حقیقی، بعد از عمیق‌ترین ناامیدی زندگی‌مان قرار است رخ دهد. ناامیدی، برخورد یک انسان است با حادثه‌ای که مدت‌هاست از آن فرار کرده است و هرچه این حادثه سهمگین‌تر باشد، میزان ناامیدی شخص هم بیشتر می‌گردد.
ناامیدی در پس یک آگاهی عمیق است؛ آگاهی‌ای که حامل رنجی بزرگ است. رنجی که اگر درک شود می‌تواند دید شخص را دگرگون کند. این جنس رنج‌ها همواره حامل پیامی مهم هستند؛ اینکه جایی از کار و راهت مشکل دارد و تو باید این مشکل را حل کنی. ما همواره در قبال رنج‌هایمان مسئولیم؛ در قبال راه‌هایی که رفته‌ایم، کارهایی که کرده‌ایم و شکست‌هایی که خورده‌ایم. تمام این‌ها بخشی از ما هستند و تا آخر زندگیمان همراه ما می‌آیند پس بهتر است بجای انکار حضورشان، آن‌ها را درک کنیم.

ناامیدی تو را از سردرگمی پدیدآمده توسط امیدواری خارج می‌کند، تکلیفت را مشخص می‌کند و تو را مجبور به کاری می‌کند.

سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا امیدواری بد است؟ آیا امید لازمه زندگی بشر نیست؟ و ...
به نظر من امیدی که می‌تواند باعث موفقیت و سعادت انسان شود بعد از یک ناامیدی عمیق رخ می‌دهد.


ادبیاتامیدمتننوشتهرنج
یه دانشجو بی سواد و خسته که از قضا هم بنیان گذار یه استارتاپ هم هست...یه آدم که گاهی وقتا هیچی بجز فلسفه آرومش نمیکنه...یه پیانیست بازنشسته...یه شاعر که شعرهای خودش رو قبول نداره...امیدارم یه انسان...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید