مدیریت کار سختی است. به مدیران حق میدم که در مسیر مدیریت یک کسب و کار دچار خطا یا شناخت غلط شوند. باور این است که نمیتوان بدون اشتباه و ریسک مسیر درست را یافت، و این موضوع برای مدیران هم صادق است. اما یک لیبل عمومی در مورد مدیران وجود دارد که باعث میشود تصور کنیم، مدیران حق خطا کردن ندارند. اما سالها مشاوره به مدیران به من نشان داده که کاهش نرخ اشتباه، بخشی از روش تصمیمگیری مدیران است.
وقتی به موفقیت های بزرگ مدیران نگاه میکنیم، آنها را معمولا در اوج سازمانشان میبینیم. اما در مسیر کسب این موفقیت اشتباهات زیادی مرتکب میشوند. گاهی تصمیماتی اتخاذ میکنند که پر ریسک، پر از خطا و دردناکند. شاید تنها یک مدیر باشد که به ندرت اشتباهات او را می بینم، آن هم یک رهبر ارکستر است که یک اثر کلاسیک را اجرا میکند. در مقام مشاور، همیشه به مدیران میگویم که برای ساخت ارکستر خود تلاش کنید. یک ارکستر منظم آینهای برای بازتاب موفقیتهاست.
یک شرکت، یک تیم کوچک پروداکت درون سازمانی یا یک تیم مارکتینگ چابک در واقع یک ارکستر کوچیک از سازهای منظمی هستند که از طریق ملودی اهداف شرکت را مینوازند. اشتباه لاجرم است و به سختی میتوان از رخ دادن آن امتناع کرد اما اگر سازها به درستی کوک شده باشند، و اگر تیم ارکستر از بهترین نوازندهها تشکیل شده باشد، به ندرت اشتباهات شنیده میشوند. اما چرا موفقیت همیشه تکرار نمیشود؟ چرا همه مدیران موفق نمیشوند؟ پاسخ در نوع برخورد مدیر با اشتباهات است.
اشتباهات گاهی به شکل تصمیماتی سلسلهوار شکل میگیرند: تنش و جنگ درون تیمی، رفتار دیکتاتور مآبانه، تحقیر توانایی نفرات، گاهی باعث میشود که اعضای تیم از ادامه همکاری با مدیر سرباز بزنند و به بیان ساده ساز را به مدیر بدهند و تیم را ترک کنند. مدیر در این شرایط تلاش میکند تا تیم را وادار به ارائه بهترین خود کند.
اگر چه این جملات بیشتر شبیه رفتاری است که از یک رهبر توقع داریم، اما این مفاهیم چیزی است که در قالب یک مدیر میگنجد. در واقع تمام تعاریف زردی که برای مدیران ارائه میشود، یک تصویر پر رنگ از مدیرانی است که نالایق، خرابکار، سطحی هستند. مدیران لایق بهتر از افرادی هستند که فقط لیبل رهبری را به خود چسباندهاند. اما تعریف رهبر واقعی چیست؟ به نظر من رهبر همان مدیر است، با چند ویژگی اضافه که او را به یک ابر مدیر تبدیل میکند.
مدیر متمرکز، که سعی کرده بهترین متخصصین را در بهترین نقاط به کار گرفته و از تمام ظرفیتها، موفقیت بسازد، یک ابر مدیر است. این ابر مدیر، یا Super CEO، به معنی واقعی کسی است که دست آورد خلق میکند. کسی است که ارزشهای واقعی سازمان را درک میکند و با کمترین هزینه ارزشهای تازهای میآفریند.
ژاپنی ها اصطلاحی دارند: Lean Manufacturing، یعنی تولید ناب. حداقل هزینه در ساخت و اجرا. جرقه این ایده ساده در تویوتا زده شد. ایده در زمانی پیادهسازی شد که هزینه تولید و نگهداری مواد بسیار زیاد بود و همزمان تویوتا، ناچار بود تا در جبهه بازار جهانی با رقبای امریکایی و آلمانی رقابت کند. اینجا بود که ژاپنیها تصمیم گرفتند تا از تکنیک تولید ناب استفاده کنند. تولید ناب چند تکنیک ساده داشت: خالی شدن انبارها باعث نمیشد که مدیران بلافاصله اقدام به پر کردن انبارها کنند. آنها زمانی سفارشات تازه را ثبت میکردند که مطمئن باشند به میزان نیاز خود خرید میکنند. زمانی محصولی را میفروختند که مطمئن باشند باز هم میتوانند تولید کنند. آنها چرخهای از خرید مواد اولیه، ساخت و فروش ایجاد کردند تا پروسه صنعتی خود را سالم نگهدارند.
شاید این طور به نظر برسد که این چرخه و پروسه یک روتین عادی است که در بسیاری از شرکتها پیاده میشود، اما زمانی که با دقت به تیمها و اتفاقاتی که درون آنها رخ میدهد نگاه میکنیم، با تلی از مشکلات مواجه میشوی که نشان میدهد تیمها از روی ناچاری به این شکل اداره میشوند، و نه از روی استراتژی. سیستم فروش خالی از ایراد و اشکال نیست، محصول فرصتی برای به روز شدن ندارد و بودجهای به تیم مارکتینگ اختصاص پیدا نمیکند. تیمها از نیروهای متخصص خالی است و مدیران روی صندلی اشتباه نشستهاند که علاقهای به برطرف کردن اشکالات واحد خود ندارند. برای همین اسم این نوع مدیریت را نمیتوان ناب گذاشت. گفتگوهای کوتاه با نیروهایی که توسط این مدیران اداره میشوند پر از القابی است که برای سوپر لیدرهای زرد استفاده میشود: خلاق، مهربان، هدایتگر، سکاندار کشتی در آستانه غرق شدن، و حتی تقویت کننده احساسات تیمی در شرایط حساس! درست است: تمام پرسنل خندانند، آنها از بودن در شرکت احساس خوبی دارند، اما کار نمیکنند، بلکه باهم و با مدیر خود (که او را مثل یک رهبر میدانند) وقت میگذرانند، سیگار میکشند و دور پیتزای ۳۲ سانتی جلسات غیبت برگزار میکنند. خبری از تولید ناب نیست. خبری از رهبران واقعی نیست. اینها مدیران تودل برو و جذابی هستند که مثل بختک از بدنه سیستم تغذیه میکنند. مدیرانی که فقط لیاقت درب خروج را دارند.
اما ابر مدیر کجاست؟ از نظر من کسی است که با ورود به چنین سازمانی مشکلات را شناسایی میکند و رهبران قلابی را به سمت درب خروج هدایت میکند. کسی که هارمونی را به شرکت برمیگرداند و با کنار هم قرار دادن واحدها و نفرات، سازها را به درستی به صدا در میآورد. اینجاست که تولید ناب دوباره نمایان میشود. اینجاست که مدیران واقعی خودنمایی میکنند و از رهبران فیک و خودنما فاصله میگیرند.
قصد ندارم تا مفهوم رهبری را زیر سوال ببرم. در حقیقت تلاش میکنم تعریف تازهای برای قالب ابر مدیر ارائه کنم. در تمام سالهایی که در کنار مدیران واقعی فعالیت کردم، مدیرانی را دیدم که تیم خود را در حالی رهبری میکردند که نام هیچکس را نمیدانستند، و شبه رهبرانی را دیدم که با دانستن نام ۱۰۰۰ نفر از پرسنل خود، توانایی پرداخت حقوق به موقع را نداشتند. پس به نظرم بهتر است به سمت ابرمدیر شدن حرکت کنیم، تا رهبرنما شدن!