حتما شنیدید که اصطلاح آچار فرانسه به کسی اطلاق میشه که همه فن حریف باشه و تو هر موقعیتی بتونه مسئله رو حل کنه و در چندین حوزه مشارکت داشته باشه. از طرفی هم مثلی هست که به شترمرغ گفتند بار ببر، گفت من مرغم، گفتند تخم بزار گفت من شترم! حالا ارتباط این دو ضرب المثل به هم چیه؟
ما تو سازمانها و شرکتها کسانی رو داریم که وقتی در مورد شغل و وظایفشون میپرسی، خودشون رو این طور معرفی میکنند که آچار فرانسه مجموعه هستند و در تمام حوزههای کاری نقش موثری دارند. از افراد مدعی که بگذریم، به کسانی میرسیم که واقعا چنین نقشی رو ایفا میکنند.
این که چرا کسی خودآگاه و یا ناخودآگاه تو چنین موقعیتی قرار میگیره، دلایل زیادی میتونه داشته باشه مثل تنوع دانش کسب شده، دلسوزی بیش از اندازه برای کار، نیاز به احساس مفید بودن، نحوهی ایفای نقش توسط دیگر همکاران، شرایط مجموعه و یا هر دلیل دیگهای.
اما نکته اینجاست که اگه دقت کنیم میبینم اکثر این افراد، مثال زندهی ضربالمثل "همه کاره و هیچ کاره" هستند. یعنی وقتی از سمت و عنوان شغلی این افراد سوال کنید، معمولا در جواب، عنوان دهنپرکنی نمیشنوید و یا اگر در مورد حقوق، مزایا و حتی اختیاراتشون بپرسید باز هم پاسخ قابل درکی دریافت نمیشه.
من به این افراد، شترمرغهای سازمانی میگم چون موقع کار، به اندازه یه شتر ازشون انتظار انجام وظیفه هست و موقع دریافت پاداش و جبران، در دسته مرغها قرار میگیرند و باید به حداقلها رضایت بدند. اگر بخوام واضحتر عنوان کنم زمانی که مجموعه به این افراد نیازمنده، ستون و پایه هستند و همه به دانش و توانمندیشون معترف هستند اما زمانی که نوبت جبران و رفتار مجموعه با فرد میرسه، تحت عنوان یک سمت کمارزش و نهایتا در حد یک کارشناس ساده شناخته میشند.
حالا آیا آچارفرانسه بودن انتخاب درستیه؟! بستگی به شاهین ترازویی داره که یک طرف وظایف و خواستههای مجموعه است و طرف دیگه جبران خدمت و احساس رضایت شخصی فرد. اگر طرف اول سنگینی کنه بعد از یه مدت، دلسردی و بیانگیزگی شروع میشه و در نهایت به پایان همکاری میرسه و اگر طرف دوم سنگین باشه، رضایت هر دو طرف باعث ایجاد یک رابطه همیشگی و ماندگار میشه.
به عنوان یه آچارفرانسه، اول باید شخص به کار خودش ارزش قائل باشه و وقتی میبینه کارها و تلاشهاش به چشم نمیاد، با راهکارهایی این رویه رو عوض کنه. البته این فرد در معرض خطر مغرور شدن، خود برتربینی و رفتارهایی مشابه قرار میگیره که میتونه به مرگ زندگی حرفهایش منجر بشه.
به عنوان مدیر یه آچارفرانسه، داشتن چنین کارمندی یکی از موهبتهای کاریه که نیاز به ظرافت خاصی داره. بیاهمیت شمردن اقدامات و تلاشها، سعی در محدود کردن اختیارات، اعمال حس منفی بالا به پایین از یک سمت و اهمیت بیش از حد، بالا بردن شخص بیش از جایگاهش، از کنترل خارج شدن کار سمت دیگهی این بومه که یه مدیر باید بین این به صورت هوشمندانه حرکت کنه.
در نهایت، همهی این نکات زیرمجموعه یه مفهوم بزرگ و اصلی قرار میگیره و اون چیزی نیست جز درک و احترام متقابل که منجر به روابط برنده-برنده باشه تا بتونه ماندگار و قوی به پیش بره!