ورود
ثبت نام
Amirmohammad
خواندن ۱ دقیقه
·
۳ ماه پیش
شمع و پروانه
پروانه روی رز نشست و شمع به ریتم ویولون گوش سپرد. پروانه از عطر محبوبه شب گفت و شمع گریزی زد به رایحه سوختن. پروانه از هرم سوزان شمع گفت و شمع در دل گفت از ظاهر رقصان و اشک های سرازیر. پروانه از نور ماه به رز گفت و شمع پوزخند تلخی زد، شعلۀ بیقراری که محکوم بود به قیاس و تلخی تقدیر. پروانه از شبنم گفت و شمع از دلتنگی. پروانه غرق گپوگفت با رز شد، شمع هم بی ثمر از ذره ای تسکین. پروانه پرواز کرد، رهسپار ماه بود. شمع هیچ نگفت. پروانه خندید و با فوت کوچکش، هاله شمع لرزید، لیکن خم به ابرو نیاورد. پروانه نگاهش کرد و او سوسو زنان لبخند زد. پروانه ساکت بود و او به چند جمله شعر فروغ مهمانش کرد. پروانه رقصید و شمع بر رد عبور و عطر حضورش بوسه زد.دیگر نلرزید. رؤیای خاطرات را به سوختن فروخت و روی آورد به خاموشی...
شمع
پروانه
سوختن
دلتنگی
خاموشی
Amirmohammad
دنبال کنید
شاید از این پستها خوشتان بیاید