تنها چیزی که در خانهی ما میتوان خورد هواست.
ما حتی به خری که از کرگی دم نداشت آنقدر رو دادیم که برایمان دم درآورد!
رقاص مهمانیهای خیاطی قرقره است.
چون روحش مرده بود، چشمان عزادارش مشکی پوشیده بودند.
صدایم بیش از حد بلند بود، قیچی برداشتم کوتاهش کردم.
چاقویم کند بود، نتوانستم صدایم را ببرم.
میان غذاها مسابقه دومیدانی گذاشتند؛ پپرونی بخاطر تند بودنش اول شد.
گربهی ما نوازندهی خوبیست، مدام چنگ میزند.
زنبورها نباید دروازهبان شوند چون مدام گل میخورند.
زندایان آب خنک میخورند چون از کار خلاف آبی گرم نمیشود.
کتم به چوب لباسی عشق یک طرفهای دارد چون مدام آویزانش میشود.
هر چه از خدا خواهش کردم به من دل تنگ ندهد گفت چند بار که عاشق شوی جا باز میکند.
آیناز تابش