ویرگول
ورودثبت نام
آیناز تابش
آیناز تابشنویسنده
آیناز تابش
آیناز تابش
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

کیش لورن و احساسات

تنها گاهی اوقات، بعضی چیزها، جرقه‌ی محوی از گذشته‌ام در ذهنم پدید می‌آورند. انگار طعم غذایی زیر زبانم پیچیده باشد که پریشب خورده‌ام. بعد دلتنگ‌تر می‌شدم، بیشتر بهانه می‌گرفتم‌. وقتی به جایی می‌رفتم که قبل‌تر چیزی در آنجا رخ داده بود. میزی که با لیلین پشت آن غذا خوردیم، تابی که با ژوستین روی آن بازی کردیم، اجاق گاز نفرین‌ شده‌ای که با ژانت در آن کیش لورن پختیم. حال، تمام این اتفاقات مرده‌اند. اجاق‌ گاز، میز و تاب مرده‌اند. اما هنگامی که سراغشان می‌روم این مردگی طعم و بوی دیگری پیدا می‌کند. شبیه یک مردگی شیرین، مثل موز له‌ شده، مثل مرده‌ای که گهگاهی به خوابم می‌آید. از خواب می‌پرم و هم زمان با تشدید دلتنگی یک حس خوشنودی عجیب دارم. از طعم کیش لورنی که پریشب خورده‌ام و کنون باز در دهانم پیچیده لذت می‌برم، هر چند که مجازی باشد. پس از تمام این‌ها، خود را بابت خو گرفتن با عرفان‌گرایی جهل‌بار انسانی‌ام لعنت می‌کنم. اگر واقعی به مکان‌ها بنگریم، نه روح دارند، نه هویت و نه مردگی شیرین. فقط یک مشت شی‌اند و در نهایت یک مشت اتم. مثلاً بیمارستان، انگار از روز اول بنا شدن هستی، بیمارستان بوده است. بیمارستان حس بیمارستان بودن را می‌دهد. آرایشگاه حس آرایشگاه بودن را می‌دهد. اجاق گاز ملعون من حس ژانت و کیش لورن را می‌دهد. درحالی که بیمارستان چیزی نیست جز یک ساختمان معمولی، آجر روی آجر و در نهایت اضافه شدن چند تا تخت سفید و ساده و الکل و دارو و الباقی. همه‌ی این‌ها دور از نمادسازی‌ها و معناگرایی ذهنی من و چند میلیارد انسان دیگر هیچ معنا و حسی نمی‌دهد.

📖 رمان دگم
✍🏻 آیناز تابش

ادبیاتفلسفه
۲
۰
آیناز تابش
آیناز تابش
نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید