از آخرین باری که یه چیزی رو نوشتم خیلی میگذره !
کلا آدم عجیبی بودم ٬ حتی الان هم یه موقع ها یاد یه سری از کارام میفتم ٬ دوس دارم با کله برم تو دیوار !!
اما کو دیوار ؟ کو کله ؟؟!؟
این بشه اولین دل نوشته ی من در این لحظه ٬ اولین نوشته ی من در اینجا !
اولین دل نوشته ی آدمی که مهم نیست ؛ پشت نوشته هاش یه زن نشسته یا یه مرد !؟
مهم نیست که حرفاشو یه زن می خونه یا یه مرد ؟!
مهم نیست که از کجا می نویسه !؟
مهم نیست که از کجاها خونده میشه !؟
مهم اینه که شروع کرده ! اونم دقیقا سالگرد روزی که هیچ اتفاق خاصی براش نیفتاده !
این بهترین بهانه برای شروع کردنشه !
مهم اینه که از بین این همه حرف و کلمه و آدم تو دنیای مجازی ٬ تو پیداش کردی و نوشته های بی ربطش رو داری می خونی !!؟ و دنبال یه ربط بین این همه بی ربطی می گردی !!؟!
خیلی چیزا مهمه و خیلی چیزا بی اهمیت ؛
اما چیزی که این روزا خیلی عجیبه و مهم٬ این طعم سی سالگیه که داره زیر زبونم حس میشه !
مثل طعم آخرین نون خامه ای که قبل مرگم خوردم !
هنوز مزش زیر زبونمه !
شاید برای هیچ کس مهم نباشه من چه جوری ٬ کِی ٬ کُجا مُردم ؟!؟ اما می دونم برای یک نفر خیلی مهمه !
ادامه دارد....