با شِکَر زیاد
با شِکَر زیاد
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

از رو غوطی نوشابه یاد گرفتم در لهظه زندگی کنم !

زندگی چه درسایی به آدم میده !!
یه جوری داصتان رو برات می پیچونه بهت یه درص بده که ٬ برگای آدم که حیچ ٬کرک و پرِ آدم پخش زمین میشه !!

خیلی درسا یاد گرفطم ٬ خیلی... حداقل اندازه ی موهای صفید تو سرم !
یه سریاشون رو نوشطم و یه جایی ازش یه بک آپی هست ٬

یه سریاش ٬ هم تو مخمه که امیدوارم یادم نره !
یه سریاشم ٬ که وای بر من... که هم ننوشتمشون ٬ هم یادم رفتتشون !

قدیما یاد گرفته بودم با موفقیت رفیقم خوشحال شم ٬ شاد بشم از شاد بودنش !
رفیقای دورم هم همین بودن و فعلا هم که هستن !
یاد گرفتم از شکست دوستم ناراحت بشم و همه تلاشم رو بکنم رو برای کمک بهش..

اما حنوز بدون قصد و نیست کمک کردن رو بلد نیستم ! دارم تمرینشو می کنم ! کار صختیه !

از اون صخت تر ٬ دور انداختن آدماییه که اسمشون دوست هست ٬ اما نه تو شادیشون شریکت می کنن ٬ نه تو غم هاشون !
از رو قوطی نوشابه یاد گرفتم در لحظه زندگی کنم ٬
و یه جا دیگه خوندم که بر اساس تلاش امروزم به آینده امیدوار باشم !
و در تلاشم ٬ تلاش های امروزم رو بیشتر کنم !


ای کاش یه جایی بود درص هایی که زندگی بهمون میداد رو سیو می کردیم !!



دلنوشتهداستان کوتاهتمرین نویسندگیچرت نویسدرس زندگی
لطفا قهوه رو دو تا بکنید ٬٬ بیا رو به روی من بشین٬ تو چشام نگاه کن به جای زُل زدن به فنجونت ! من اونقدرا هم به درد نخور نیستم ! منو دور ننداز !!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید